در فرازی از وصیتنامه خونرنگ او آمده است:
رفتنم به جبهه صرفاً به خاطر خدا و اطاعت از ولایتفقیه بود، و با میل و علاقه قلبی رفتم. از اسلام دفاع کنید. از امر ولایتفقیه اطاعت کنید. فرموده امام(قدس سره) که هر کس میتواند به جبهه برود و هر کس نمیتواند، در پشت جبهه کمک کند، مسئولیت بزرگی بر دوش ما نهاده است که همه باید از آن اطاعت کنیم و به جبهه برویم و از این خدا که حضرت رسول(q) آورد، دفاع کنیم و دشمنان اسلام را سرکوب کنیم.
کوچک بود، ولی وجودی شایسته و بزرگ داشت. دلش را با خوبیها پیوند زده بود و در زندگی تنها به انجام تکلیف و رضایت حضرت دوست میاندیشید. به سال ۱۳۵۰ در روستای موسیآباد از توابع شهرستان آشتیان چشم به هستی باز کرد. نامش را امرالله گذاشتند تا جز امر او عملی انجام ندهد. کودکی را در خانوادهای متقی، مذهبی، و با اخلاص گذراند و راه و رسم زندگی و محبت به خاندان رسالت و ولایت را از مادری پرهیزگار و پدری مؤمن آموخت. امرالله در زادگاه خود به مدرسه رفت. تا پایان سوم راهنمایی بیوقفه به آموزش علوم مختلف پرداخت. او در کار کشاورزی بازویی برای پدر بزرگوارش بود و از کودکی با تفکرات اسلامی آشنا شد. وی روحی سرشار از تعهد و حسن معاشرت داشت.
در برنامههای بسیج شرکت میکرد و از همان طریق به سوی جبهههای نبرد حق علیه باطل رفت تا وجود شریفش را سیراب از معنویت کند. بسیجی گروهان یا زهرای(علیها السلام) گردان کوثر از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) سرانجام در چهار دیماه سال 1365 در عملیات کربلای ۴ در جزیره بوارین شلمچه پیکر پاکش مفقود و روح بلندش به مقام قرب الهی پر کشید. پس از ده سال در دوم اسفندماه سال 1375 پیکر پاکش شناسایی و در گلزار شهدای موسیآباد به خاک سپرده شد.