بسم الله الرحمن الرحیم
)وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ).[1]
)الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ).[2]
وصیّت اینجانب سیداحمد حسینی فرزند رضا متولد 1339 به تاریخ 13/10 /64 اهواز: این بنده حقیر و ذلیل درگاه خداوند متعال میخواهم بگویم که در طول زندگی کوتاهم و از آن اندک تجربهای که به دستم رسید دانستیم که در طول تاریخ بشریت همیشه این دو جناح در برابر هم در هر زمان به گونهای باید مبارزه میکردند. ((حق و باطل)) و امروز حقی که ما از آن سخن میگوییم سر چشمه میگیرد از اسلام راستین محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) زیرا اگر گذری کنیم در تاریخ 1400 ساله اسلام، خواهیم دید که تنها راه رسیدن به حق یعنی خداوند متعال، این است که از همه چیزمان در این دنیای مادی مایه بگذاریم تا بتوانیم در حیات آخرت ثمره و بهره آن را بر گیریم... .
مهمترین و نزدیکترین راه رسیدن به آن هدف مقدس، شهادت است که کوتاهترین راه کمال هر مسلمان است؛ و امروز که راهیان کربلا این پیامآوران پیروزی و آزادی حرم در بند امام حسین(علیه السلام) میآیند شاید و حتماً این چنین است که من نباید در این مورد سخنی بگویم ولی با خود گفتم که شاید این کاروان، این کاروانی که تمام طاغوتیان را به خاک ذلت مینشاند، بهرهای هم برای این بنده حقیر گنهکار داشته باشد، بر آن شدم که چند جملهای را بگویم، چیزی که سر چشمه میگیرد از درونم.
یکی از آن موارد ولایت فقیه است، اگر ما تمام مبارزات مسلمانان را در دنیای پر جور و ستم بررسی کنیم، خواهیم دید که وقتی بزرگترین نعمت برای یک انسان و امّت مسلمان را در اختیار داریم بهتر آن است که غفلت نکنیم و بشتابیم تا بتوانیم به سر منزل مقصود رسیم و باز شاید بر من زیاده باشد که در این زمینه سخنی بگویم ولی سفارش میکنم به کسانی که این مسأله اصلی حکومت اسلامی یعنی ولایت فقیه را لوث کرده و به بازیچه میگیرند، بهتر آن است که ما در این زمینه شناخت لازم و کافی را داشته باشیم.
مطلب دوم آن که ما برای حفظ حیات اعتقادیمان در این مبارزه مقدس نیاز به این داریم که بشناسیم مکتب راستینی را که تا پای جان برایش پیش میرویم زیرا که اگر شناخت صحیح و اصولی نسبت به مکتب داشته باشیم در این راه مقدس هیچگاه به انحراف نخواهیم رفت، بنابراین باید علوم اسلامی را فرا گیریم، قرآن این کتاب آسمانی و سنّت پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمه(علیهم السلام) را بدانیم و بیاموزیم و به آن عمل کنیم و برای کوتاه شدن دست استکبار خونخوار تخصصی بیاموزیم، تخصصی که پایه و مبداً آن اعتقادی باشد و تخصص بدون داشتن اعتقاد به اسلام راستین معنا پیدا نخواهد کرد. پروردگارا شهادت میدهم که محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) پیغمبر توست و حضرت علی(علیه السلام) و یازده فرزندش وصی و جانشین پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) توست و قرآن کتابم و اسلام دینم و شیعه مذهبم و خمینی(قدس سره) رهبرم است.
1. سوره عصر، آیات 1 الی 3.
2. سوره اعراف، 43.
احمد در سال 1339 در خانوادهای معتقد از تبار حسین(علیه السلام) در شهر اراک به دنیا آمد. دوران تحصیل خود را تا مقطع دبیرستان در ابراهیمآباد و اراک به پایان رساند. در زمان تحصیل دانشآموزی فعال و کوشا بود. او علاوه بر تحصیل در فعالیتهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی نیز فعال بود. با آغاز نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی(قدس سره) سیداحمد با تمام توان خود، به یاری انقلاب شتافت. او همراه با جمعی از دوستان و همکلاسانش در تظاهرات علیه رژیم ستمگر شاه شرکت میکرد.
در بهمن ماه سال 1359 با تعدادی از دوستان خود به خدمت مقدس سربازی رفت. دوران آموزشی را در پادگان شاهرود به اتمام رساند و سپس به تیپ مستقل 84 خرمآباد منتقل شد. او از آنجا به جبهه دشت عباس رفت تا به مقابله با دشمنان و متجاوزان به حریم مقدس ایران بپردازد. در عملیات محرم داوطلبانه به عنوان آر پی جی زن شرکت کرد و در مرحله دوم عملیات مجروح شد. کمتر به مرخصی میآمد و هر وقت هم به مرخصی میآمد چند روزی مانده به پایان مرخصی به جبهه بر میگشت.
اواخر خدمت سربازی خود را میگذراند که گمشدهاش را در بسیج یافت. او قبل از اتمام خدمت و گرفتن کارت پایان خدمت، مقدمات کار را در مهندسی رزمی لشکر محمد رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فراهم نمود. به محض پایان خدمت سربازی شروع به کار پر تلاش با برادران بخش مهندسی این لشکر نمود. در مدت کوتاهی به عنوان معاون مهندسی لشکر منصوب شد. کوههای سر به فلک کشیده غرب در عملیات والفجر 2، والفجر 3 و والفجر 4 هیچگاه خاطره حماسهها وتلاشهای شبانهروزی سیداحمد را از یاد نخواهد برد.
سیداحمد تلاش بیشتر در جهت ارتقاء مهندسی جنگ و جبران کمبودها و نارساییها که بر اثر محاصره نظامی و اقتصادی به وجود آمده بود را احساس میکرد. کار خود را در مهندسی قرارگاه نجف ادامه داد و به عنوان معاون مهندسی قرارگاه نجف اشرف منصوب شد. او با برنامهریزی برای عملیات غرور آفرین خیبر از معدود کسانی بود که دو ماه پیش از عملیات برای شناسایی کارهای مهندسی به منطقه عملیاتی رفت. در عملیات خیبر با فرماندهان مهندسی و یاران دیرینه خود فعالانه شرکت کرد و پس از فتح جزایر مجنون برای حفظ آنها که به گفته امام(قدس سره)، حفظ اسلام بود تا پای جان تلاش کرد. سید احمد، امام(قدس سره) را شناخته بود و مخلصانه ولایت او را قبول کرده بود به گونهای که در وصیت خود، اساسیترین مسئله را ولایت مطرح میکند. احمد که در جای جای جبهه با تعهّد و تلاش شبانهروزی درخشندگی خاصی داشت و دور از هر گونه گرایش لغزاننده مادی به مأموریتهای سخت مهندسی در قرارگاه کربلا ادامه میداد، این دوران همزمان بود با عملیات حماسهساز بدر در شرق دجله، سیداحمد به اتفاق دیگر همرزمان و با تلاش و ابتکار خود پل چهار کیلومتری را از جزایر مجنون به شرق دجله متصل نمود و هزاران رزمنده سلحشور هجوم خود را از روی آن انجام دادند.
در سال 1363 ازدواج کرد که در کمال سادگی و دور از هر نوع تشریفاتی انجام شد و ثمره این پیوند مقدس فرزندی بود که نامش را محمد حنیف گذاشت. دلبستگی او پس از ازدواج به جنگ بیشتر شد طوری که خانوادهاش را به اهواز برد. با تشکیل لشکر مهندسی 42 قدر احمد با حفظ مسئولیت در قرارگاه مهندسی کربلا، مسئولیت معاون فرماندهی لشکر را نیز به عهده گرفت و این زمانی بود که برنامهریزی برای عملیات دشمن شکن والفجر 8 در حال انجام بود. در این عملیات هم سیداحمد و دیگر همرزمان او در بخش مهندسی، اولین کسانی بودند که به این منطقه پا نهادند و پس از عملیات آخرین کسانی بودند که منطقه را ترک کردند. نیمه دوم سال 1365 برنامهریزی برای پیروزی نهایی و از کار انداختن ماشین جنگی دشمن انجام گرفت. در این زمان بعد جدیدی از زندگی احمد آغاز شد. او گمشده خود را یافته بود، در این مدت دعای توسل و زیارت عاشورایش ترک نمیشد. سید، عاشقانه در عملیات کربلای 4 شرکت نمود. در هیچ زمان و مکانی نمیشد سید را دید که خنده بر لب نداشته باشد. پس از عملیات کربلای 4 مقدمات عملیات کربلای 5 آماده میشد. و بعد از مدت کوتاهی عملیات کربلای 5 با رمز یا فاطمه الزهرا(B) آغاز شد. سیداحمد حال و هوای دیگری داشت. او در آزمون ورودی دانشگاه پذیرفته شده بود. بعد از پایان مرحله سوم عملیات برای نامنویسی در دانشگاه به تهران رفت و بلافاصله برگشت. او میدید که دانشگاه علم و صنعت و امثال آن برای عظمت روحش چقدر کوچکند. به این باور رسیده بود که: علم اصلی علم عاشقی است. به جبهه برگشت چون کار در خط شلمچه نیمه تمام مانده بود.
او در طول شش سال نبرد آموخته بود که علم عاشقی را باید در دانشگاه امام حسین(علیه السلام) آموخت. اواخر عمر با برکتش همیشه از شهید و شهدا سخن میگفت. سرانجام روز موعود فرا رسید و او پس از وضو در حالی که برای عزیمت به نماز جمعه آماده میشد در تاریخ هشتم اسفند ماه سال 1365 به دیدار معبود شتافت. در پارچه نوشتهای که در منزل شهید نصب شده بود، چنین نوشته شده بود: شهادت سردار رشید سپاه اسلام، قائم مقام فرمانده لشکر 42 قدر، دانشجوی دانشگاه علم وصنعت و مقلّد خالص روح الله(قدس سره) به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش تبریک و تسلیت باد.