به درگاه خداوند شکر میگویم که همچنین سعادتی را نصیب ما کرده است تا بیایم و در صف لشکر اسلام در جنگ حق علیه باطل بجنگیم.
( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. چند کلمه صحبتی دارم با پدر و مادر و برادران و خواهران خودم. خداوند به شما توفیق خدمت به اسلام را بدهد. اگر من شهید شدم که این افتخار است، شما برای من گریه نکنید و از خداوند صبر و استقامت طلب کنید که خداوند یار و یاور صابرین است. از شما میخواهم هر کاری را که انجام میدهید برای خدا باشد. هر قدمی را که بر میدارید و هر حرفی را که میزنید، خدا را در نظر بگیرید که ملائکههای خداوند همیشه بر بالای سرمان حضور دارند و بر کارهای ما نظاره میکنند.
پیام من به شما این است که قدر این انقلاب و این امام(قدس سره) عزیز را بدانید که خداوند نعمت بزرگی را به ما عطا فرموده است. سعی کنید که اسلام را کاملاً بشناسید. اسلام فقط در نماز خواندن، روزه گرفتن، خمس و زکات دادن خلاصه نشده است. اسلام خیلی عمق دارد و باید سعی کنیم در حد خودمان آن را بشناسیم. از خواهران خود میخواهم که در رابطه با تربیت اسلامی بچههایشان کوشش کنند تا فرزندانی مفید برای جامعه به عمل بیایند و در خدمت به اسلام کمر ببندیم.
چند کلمهای با همسر خود صحبت میکنم. امیدوارم انشاءالله در زیر سایه ولیعصر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) موفق باشید و از تو میخواهم که همچون دیگر خانوادههای شهدا، صبر و استقامت از خود به خرج دهید و پاسدار حرمت خون شهیدان با حجابتان و عبادتتان و تقوایتان باشید و امیدوارم بتوانید راهی را که اینجانب انتخاب کردهام، همان راه را البته در هر سنگری باشد، ادامه دهید و معصومه را آن چنان تربیت کنی که از ادامهدهندگان راه زینب کبری(علیها السلام) باشد انشاءالله.
در ضمن به منافقین و مخالفین جمهوری اسلامی میگویم: ای کسانی که در خواب غفلت و شهوتی زیستن و مادیات فرو رفتهاید، شما کوچکتر از آن هستید که بخواهید جمهوری اسلامی را از بین ببرید. این جمهوری اسلامی با خون هزاران شهید همچون بهشتیها، مطهریها، رجاییها، باهنرها، دستغیبها به دست آمده است و شما باید این آرزو را به گور ببرید که بخواهید با این ملت اسوه مقاومت و ایثار میباشد، طرف شوید، باید یا به ملت بپیوندید یا نابود شوید. از دو راه یکی را انتخاب کنید. راه دیگری ندارید. به امید پیروزی مستضعفین بر مستکبرین جهان انشاءالله.
و یک نکته دیگر: همیشه امام(قدس سره) را دعا کنید.
1. سوره آل عمران، 169.
شهید رجبعلی فیضآبادی فرزند علیاکبر در هفتم مردادماه سال 1339 در اوج گرمای هوا در تابستان و در دل روستایی زیبا از توابع شهرستان آشتیان، روستای فیضآباد در خانوادهای مذهبی و متدین که اهل تلاش و کار بودند، دیده به جهان هستی گشود. دوران کودکیاش را در کنار خانوادهاش سپری کرد و سعی داشت تا در همان دوران کار و تلاش کند و از بیکاری دور باشد. لحظههای بیکاریاش را با دوستانش به بازی و تفریح با همسن و سالانش میگذراند.
تحصیلاتش را در روستا آغاز کرد و تا کلاس پنجم ابتدایی به تحصیلش ادامه داد و به خاطر مشکلاتی که بر سر راهش بود، مجبور به ترک تحصیل شد تا هم پای پدرش در مزرعه کار کند. بسیار مهربان و دلسوز بود و با همهی مردم با اخلاق حسنه و اسلامی برخورد میکرد.
خدمت سربازیاش در کلانتری روبروی کاخ نیاوران بود. برادرش میگوید: من روز نوزدهم بهمنماه سال 57 به ملاقاتش رفتم و گفتم: امام(قدس سره) فرموده سربازها از پادگان فرار کنند؛ او تا این حرف را شنید بیدرنگ لباسهایش را عوض کرد و با من به روستا بازگشت. بعد از انقلاب به تهران بازگشت و خدمت سربازیاش را تمام کرد. جنگ تحمیلی که شروع شد پس از تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد مقدس درآمد و از طرف تیپ 27 محمد رسولالله(q) حدود دو ماه در خدمت سپاه بود و بعد از آن عازم جبهه شد. او سرانجام در شانزدهم اردیبهشتماه سال 1361 در منطقه خرمشهر در حین عملیات بیتالمقدس در حالی که میجنگید تا خرمشهر را از لوث مزدوران عراقی آزاد کند، بر اثر اصابت تیر به قلبش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای روستای فیضآباد به خاک سپردند.