بسم الله الرحمن الرحیم
( إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ).[1]
پس از عرض سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و منجی عصر، مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امام خمینی(قدس سره) و با درود به همه شهیدان لازم میدانم که اعتقادات قلبی خویش را بنویسم. بدانید که مسلمان و پیرو مکتب عظمت آفرین قرآنم و رهبرانم، امامانم از علی(علیه السلام) تا مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
... خدایا ای امید نا امیدیها! چگونه حمدت نمایم که همه اجزاء و اعضای وجودم و لحظه عمرم عصیان است؟ آنچه مرا زنده نگهداشته لطف و رحمت توست ... خدایا اگر لطف و کرم و عنایتت نبود، چه میتوانستم بکنم؟ ولی خدایا همین را میگویم که نیست خدایی مگر خدای یگانه و شهادت میدهم به نبوت انبیاء گذشته مخصوصاً پیغمبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، شهادت میدهم به امامت دوازده امام(علیهم السلام) و تو را میخوانم به خون پاک آخرین شهید کربلا حسین(علیه السلام) که گناهان مرا ببخشی. خدایا لحظههای انتظارم بر میآید. شب وصل نزدیک است. عاشقان حرم دوست از هم سبقت میگیرند، گویا که بهراستی به تنگ آمدهاند از بودن چون دنیا با همه زیباییهایش برایشان زندان است و قفس و میکوشند که قفس تن را پاره کرده، به ملکوت اعلی پر کشند و معشوق خویش را در آغوش گیرند.... و فریاد که خدایا در رنجیم سفیر گلوله دشمن بر ایشان پیام و شور زندگی میآورد ... منهم شاید چنین. خدایا اگر لایق هستم دوست دارم از همه وجودم میگویم که عاشق تو بوده و سالها زنگ این شعر را در گوش داشتم که
حجاب چهره جهان میشود غبار تنم خوشا آن دمی که از این چهره پرده بر فکنم
... پدر و مادرم و خواهرم! صبر کنید، خدا شما را رحمت کند. برایم به جای مجلس ترحیم، مجلس جشن و سرود بر پا دارید. سر تا سر خانه را چراغانی کنید، مبادا بر من بگریید که نگران میشوم. حتماً صبر خواهید کرد و من زمانی در بهشت در آن سرای جاوید به انتظارتان میمانم ... مرا عفو کن. پدر و مادرم حتماً مرا حلال کنید. گر چه در این دنیا برای شما فرزند خوبی نبودم و شما اذیت میکردم ولی دستم از دنیا کوتاه شد و نیاز به رحمت بیپایان و دعای شما دارم، مرا حلال کنید و از تمامی فامیلها و دوستان و آشنایان چنانچه دینی به من دارند، بخواهید مرا ببخشند. خدای محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) همهتان را رحمت کند.
هر چند چیزی ندارم ولی آنچه نزد شماست، هر گونه که خواستید عمل کنید ... پدر جان! قسمتان میدهم به جان فاصله زهرا(علیها السلام) که اگر شهید شدم، برایم گریه نکنید و تنها خواهشی که از شما و مادرم دارم اینکه تا موقعی زندهاید حتماً برایم نماز و روزه بگیرید که نماز و روزه چندین سال را به خدا بدهکارم.
1. سوره توبه، 111.
امیر از یکم تیرماه سال 1348 زمانی که چشم به دنیا گشوده بود تا هنگامی که سعادت حضور در خط مقدم جبههها را پیدا کرد، تنها نوزده بهار را پشت سر گذاشته بود، او در شهرستان ساوه متولد شد.
در جوانی به اوج کمال دست یافت. موهای مشکی و جثه برازندهاش از او جوانی رعنا و جذاب ساخته بود. تحصیلاتش را تا پایان مقطع راهنمایی ادامه داد، اما انگار این کلاس و درس راضیاش نمیکرد، این بود که مکتب دیگری را برای خود برگزید. وقتی پا به مکتب عشق و شهادت گذاشت به گونهای مدهوش این مکتب شد که توانست به عالیترین مقام، یعنی شهادت دست پیدا کند.
او از نوجوانی در قنادی پدر کار میکرد و با نقل و شیرینی سر و کار داشت اما دل به شیرینی دنیا نبسته بود. همواره میگفت این دنیا کوچک و تنگ است و ماندن در آن ارزشی ندارد، انسان باید به جایگاهی والاتر برسد که آن جایگاه چیزی جز بهشت برین نیست، برای رسیدن به بهشت گوی سبقت را از بزرگترها ربود. با آگاهی و شناخت کامل راه عشق را برگزید و پای در وادی نهاد که پایانش راه سرخ شهادت بود.
به عنوان پاسدار وظیفه لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) عازم جبهه شد. در جبهه و در بین رزمندگان به خوشخلقی و صداقت معروف بود. همواره نماز میخواند و زمزمههای زیارت عاشورایش آرامش خاصی به سنگر میبخشید. روزهای حضورش در منطقه عملیاتی طولانی نشد و در نهم اردیبهشتماه سال 1367 پس از عملیات والفجر 10 در منطقه خرمال عراق با ترکش خمپاره دشمن عراقی به شهادت رسید. پیکر مطهر سرباز شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.