شهید سعید ملکی در اولین روز از شهریورماه سال 1348 در روستای هفته از توابع شهرستان شازند و در خانوادهای مذهبی و متدین و روستایی که کار و تلاش و خدمت را سرلوحه زندگیشان قرار داده بودند، دیده به جهان هستی گشود. سعی میکرد تا در کنار خانواده روزگار خوبی داشته باشد و با اعضای خانوادهاش هم ارتباط خوبی داشت و سعی میکرد تا جایی که میتواند زود به فراگیری علوم دینیاش بپردازد. دوران کودکی را در کنار خانواده پر تلاش گذراند و سعی داشت تا در امرار معاش خانواده هم سهمی داشته باشد. تا کلاس سوم راهنمایی در مدرسه طالقانی شهر اراک به درسش ادامه داد و با گرفتن مدرک سیکل به عضویت سپاه درآمد و با بزرگانی چون شهید فتحی و ناصر بختیاری آشنا شد. او حدود 9 ماه در جبهه بود تا سرانجام پاییز عمرش فرا رسید.
پدرش میگوید: قبل از آخرین باری که میخواست به جبهه برود، گفتم: پسرم بس است دیگر نمیخواهی بروی، شما بهتر است بمانی. گفت: پدر من باید سرنوشت خودم را تعیین کنم. فردایش برای عملیات فاو آماده میشد. روز جمعه میخواست برود. روز 18 فروردین سال 67 بود، شبی که میخواست برود، آمد پیش ما ساعتش را باز کرد، داد. گفتم: بابا ساعت لازمت میشود. گفت: نه بابا، میافتد زمین، خاکی میشود. مثل اینکه به دلش برات شده بود که آخرین باری است که به جبهه میرود. چند روز از شهادت سعید نگذشته بود که مادر شهید نظامعلی فتحی به دیدنمان آمد و گفت: سعید بعد از شهادت نظام فتحی هر وقت از جبهه به مرخصی میآمد، قبل از این که به خانه خودشان برود، میآمد منزل ما و از حال و احوال ما میپرسید و از ما دلجویی میکرد و ما را به صبر و شکیبایی سفارش میکرد.
شهید ملکی عضو گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) بود که در بیست و نهم فروردینماه سال 1367 در منطقه فاو عراق به شهادت رسید.