بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود خدمت آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش پیر جماران و سلام خدمت خانوادههای معظم شهدا، مفقودین و معلولین و مجروحین و جانبازان. با درود به ارواح طیبه تمامی شهدای عزیزی که با نثار بهترین هدیه خود، درخت اسلام را آبیاری کردند. شهدایی که به خاطر اسلام دست از پدر و مادر و برادر و خواهر و زن و بچه و دوست و رفیق کشیدند و به صحنه نبرد وارد شدند. خدایا تو شاهدی که هیچ کدام از این ملت راضی به جنگ نبوده و نخواهند بود؛ و لیکن مسئله الان، مسئله دفاع از تمامیت ارضی اسلام است و خدایا تو گواهی که من لیاقت شهادت را ندارم؛ اما به حسب یک وظیفه شرعی تصمیم به نوشتن وصیت نامه کردهام و با نوشتههایم میخواهم بعد از مرگم بفهمند که دانسته و آگاهانه به راه اسلام و قرآن پای نهادم و عاشقانه شهادت را که فوزی عظیم است، میطلبم و در رسیدن به آن روز و شب دنیا نمیتواند مانعی برایم باشد.
خدایا مخلصانه از تو میخواهم که هر زمان که من لیاقت شهادت را پیدا کردم، لحظهای من را امان ندهی و هر چه زودتر از این دنیای فانی مرا ببری. آمین یا رب العالمین. از همه دوستان و فامیلها میخواهم که امام(قدس سره شریف) را تنها نگذارند. در نماز جماعت و جمعه شرکت کنند و این سنگرهای اصلی انقلاب و اسلام را پر کنند. از شما میخواهم که اگر میتوانید به جبهههای جنگ حق علیه باطل بیایید و اگر هم نتوانستید، از جهات مادی و مالی به جبههها کمک نمایید. ای امت حزبالله ایران! اگر فرزندانتان میخواهند به جبهه بیایند؛ سد راهشان نشوید. پدر و مادر عزیزم و همسر دلسوزم، اگر فیض شهادت نصیبم شد، نمیگویم گریه نکنید؛ ولی اول برای امام حسین(علیهم السلام) و زینب(B) گریه کنید که در یک نیم روز داغ شش برادر را دیدند که شبیه آنها در روی زمین کشته نمیشود. من شما را امر به صبر میکنم. اگر من شهید شدم، شما با صبرتان به دشمنان آیه یأس بدهید. شما خیلی برای من زحمت کشیدید؛ مخصوصاً تو ای مادر، امیدوارم که مرا حلال کنید و از من درگذرید و از تمام کسانی که حق بر من داشتند مخصوصاً آشنایان و دوستان میخواهم که مرا به علیاکبر(علیهم السلام) امام حسین(علیهم السلام) ببخشند تا برزخ، من معذب نباشم. دیگر عرضی ندارم به جز سلامتی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش و پیروزی رزمندگان اسلام. راهی که بشر را به خداوند رساند عشق است و در این فاصله پل ساز حسین(علیهم السلام) است. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره شریف) را نگهدار سیدجلال حسینی - شهر فاو 28 / 11/ 1364.
شهید سیدجلال حسینی در پانزدهم تیر ماه سال 1341 در قریه ابراهیمآباد دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع ابتدائی به اتمام رساند و از دوره نوجوانی به یاری پدر، در امرار معاش شتافت. ایام نوجوانی و جوانیاش با دو رخداد بزرگ در ایران مصادف شد؛ ابتدا خیزش عظیم مردم علیه حکومت سلطنتی و سپس آغاز جنگ تحمیلی. سید جوان، با وجود زندگی در روستا و محدود بودن وسایل ارتباط جمعی در آن برهه از زمان؛ اهل بصیرت بود و با وقت شناسی و حضوری چشمگیر در هر دو عرصه، برتری خود را نسبت به کسانی که بیتفاوت بودند، نشان داد.
با آغاز جنگ تحمیلی، ابتدا به عنوان نیروی بسیجی و پس از مدتی به عنوان پاسدار رسمی در جبهه حاضر شد. در سن 23 سالگی ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک پسر به نام سیدمهدی بود. با داشتن 22 ماه سابقه نبرد در جبهه و شرکت در چند عملیات از جمله والفجر 5 و 8، به عنوان سنگرساز بیسنگر در گردان سلمان از گروه مهندسی 42 قدر نیز حضور داشت.
سرانجام سیدجلال در چهارم تیر ماه سال 1367 در خط پدافندی جزیره مجنون، زمانی که در حال تقویت خاکریز دفاعی بود بر اثر اصابت ترکش به آرزوی دیرینهاش رسید و شهد شهادت را نوشید. پیکر سید چند ماه در منطقه جنگی باقی ماند تا این که پس از تفحص در آذر ماه 1367، شناسایی و در زادگاهش در کنار سایر شهدای ابراهیمآباد به خاک سپرده شد.