پس از عرض سلام خدمت یگانه منجی عالم بشریت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش امام خمینی(قدس سره) و امت شهیدپرور ایران و با سلام و درود بر خانوادهی شهدا و جانبازان و مجروحین و معلولین که به حق پشتوانه این انقلابند. ای جوان نکند که در غفلت بمیرید که علی(علیه السلام) را در محراب شهید کردند. مبادا در بیتفاوتی بمیرید که علیاکبر(علیه السلام) حسین(علیه السلام) راه دفاع از اسلام به شهادت رسید. ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری نمایید که فردای قیامت در محضر حضرت زینب(علیها السلام) نمیتوانید پاسخگو باشید. همه باید همانند خانواده وهب باشیم که مانع رفتنش نشدند و حتی زمانی که پیکرش را تحویل مادرش دادند، او گفت: «سری را که در راه خدا دادهام، پس نمیگیرم». برادران و خواهران: دعا و استغفار را از یاد مبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و ای برادران همواره به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید. تا هرگز دشمن نتواند در میان شما تفرقه بیفکند. از شما میخواهم که برای من گریه نکنید و اگر میکنید ابتدا برای امام حسین(علیه السلام) و یارانش و بعد برای شهدای گمنام که معلوم نیست پیکرشان در کدام گوشه و کنار صحراهای داغ جنوب افتاده است، گریه کنید.
خانوادهای که در روستای لریجان از توابع محلات زندگی میکردند و مدتی بود که برای زندگی به تهران مهاجرت میکردند و در آنجا مشغول به کار و زندگی شدند. مدتی بعد در سال 1347 خداوند فرزندی به آنها عطا کرد که نور دیده پدر و مادر و کودک دوستداشتنی اعضای خانواده بود. به حرمت نام علیاصغر(علیه السلام) کودک شش ماه کربلا، نامش را اصغر گذاشتند چرا که به اهلبیت(علیهم السلام) ارادت زیادی داشتند و مهر خاندان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را در دل میپروراندند. عشقی که به فرزندانشان هم سرایت کرده بود به گونهای که از کودکی به نماز و عبادت علاقه زیادی داشتند و اصغر نیز همواره به همراه پدر به مسجد میرفت و به مسجد رفتن بسیار علاقهمند بود. به صورتی که از 7 - 8 سالگی به خاطر علاقه زیادش به مسجد در پایگاه شهید بهشتی مسجد امام حسن عسگری(علیه السلام) نارمک ثبتنام کرد و شروع به فعالیت کرد. در ششسالگی وارد دبستان شد. از آنجا که کودکی باهوش بود و درس خواندن را دوست داشت، دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت سپری کرد و پس از آن وارد دبیرستان شد. نوجوانی که از همان سن و سال کم عاشق مردم و خانواده بود و تلاش میکرد تا هر کاری که از دستش بر میآید برای دیگران انجام دهد. به امام حسین(علیه السلام) علاقه زیادی داشت و از ایشان درس ایثار و فداکاری آموخته بود. و این شجاعت و فداکاری را سرلوحه زندگی خویش قرار داد و آن را در زندگی به کار بست.
تا اول دبیرستان درس خواند و پس از آن ادامه تحصیل نداد، چرا که همواره خود را خدمتگزار مردم میدانست، پس درس و مدرسه را رها کرد و به صورت داوطلبانه عازم جبهههای حق شد. اولین باری که به جبهه رفت زخمی شد و بازگشت. مدتی را برای استراحت کنار خانواده ماند و پس از آن باز هم به همراه دیگر دوستان بسیجیاش رهسپار جبهههای نور علیه ظلمت شد. چرا که نمیتوانست تعرض به کشورش را تحمل کند. او لایق شهادت شده بود و در 19/10/1365 در شهر مهران در عملیات کربلای 5 با اصابت گلوله به سرش به درجه رفیع شهادت رسید و پیکرش در بهشتزهرای تهران آرام گرفت.