شهید والامقام ناصر فیضی، پرستویی عاشق از دسته پرستوهای مهاجر ایرانزمین. مردی که در راه رسیدن به قرب الهی بال و پر گشوده بود. کسی که آرزوهایش را در دنیا جا گذاشت و بندهای دنیوی را از پایش گشود تا سبکبالانه در آسمان عشق و ایثار به پرواز درآید. کسی که از تمام خواستههایش گذشت و به شوق رسیدن به سعادت اخروی در مقابل دشمن نا نجیب بعثی سینه سپر کرد تا جان و مال و ناموس هموطنانش در امان باشد.
شهید ناصر فیضی در اولین روز از بهار سال 1344 درست زمانی که شکوفههای درختان و سبزههای تازه سر از زیر برف سفید بیرون آورده بودند و طراوت بهار در روستای قاقان از توابع شهرستان شازند پیچیده بود، در خانوادهای مذهبی و متدین که سفره ساده و صمیمیشان را به نان حلال آذین میبستند، پا به عرصه وجود نهاد. کودکی دوستداشتنی که فرزند سوم خانواده محسوب میشد و همه اعضای خانواده از آمدنش بسیار خوشحال بودند. درسش را تا پایان ابتدایی خواند و پس از فراغت از تحصیل مانند دیگر مردم زحمتکش آن روستا وارد عرصه کار و فعالیت شد و در شغل شریف کشاورزی مشغول به کار گشت. دستان پینهبسته کوچکش و صورت کودکانه آفتابسوختهاش نشان از زحمتی داشت که برای کسب روزی میکشید.
جوانی غیور که در زمان جنگ تحمیلی برای خدمت به سربازی اعزام شد و چون پرندهای که از قفس آزاد میشود، به سمت جبهههای کشور پرواز کرد. سرباز وظیفهای که به مدت 9 ماه در لشکر 84 خرمآباد خدمت کرد و در بیست و چهارم شهریورماه سال 1365 در منطقه مهران با اصابت ترکش خمپاره به بدنش شهد شیرین شهادت را نوشید. روح بلندش آسمانی شد و پیکر مطهرش در زادگاهش - فاقان - به خاک سپرده شد.