به نام الله پاسدار حرمت خون مقدس شهيدان اسلام و با سلام بر تمام اولياى دين مقدس اسلام و با سلام بر حسين(علیه السلام). سلام بر تو اى مظلوم كربلا، اى مظلومى كه در عرض يك هفته تمامی يارانت را كشتند. حسين (علیه السلام)جان داستانها و گفتارهاى پدرانمان هميشه ما را عاشق راهت میكرد و هميشه آنها از بىوفايى كوفيان براى ما نقل میكردند. گويی از دوران طفوليت ما عشق كشته شدن در راهت را داشتيم و اما طولى نكشيد كه منادى ما را صدا زد و گفت: اگر آن روز نبوديد حالا روز امتحان فرا رسيد و عدهاى دنيای كثيف را به آخرت جاويدان ترجيح دادند و خدا را شكر میكنم كه اين صحنه را در دوران جوانى من و در اين زمان به ما داد. اى كاش در مأموريت براى على اصغر(علیه السلام) كشته میشدم.
يا حسين(علیه السلام)، آرى عدهاى كشته شدن شما را فيلم سينمایی فرض کردند و در مراسم عاشورا خود را صاحب عزا قرار میدهند. اى آنانى كه عشق حسين(علیه السلام) در سينه داريد كجایيد؟ اى مردان اى جوانان. خدایا، ما را از سربازان آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار ده و اكنون كه قلم به دست گرفتم و چيزى به عنوان يادگار مینويسم احساس میكنم كه مأموريت آخرم است و خدا را شكر میكنم كه در اين باره هنوز هم خودش توفيق جهاد و شهادت در راه خودش را به من عطا فرمود. در پايان از كليه دوستان و آشنايان و همسايگان و قوم و خويشان دور و نزديك میخواهم كه مرا حلالم كنيد. خودم قبول دارم كه فردى بىثمر بودم و دوست دارم كه میتوانستم بىنهايت به شما خدمت كنم.
با عرض سلام خدمت پدر و مادر عزيزم، دعا و سلام میرسانم و اميدوارم كه حلالم كنيد. عزيزانم چه برايتان بنويسم من فرزند بدى براى شما بودم و به جز زحمت و اذيت چيزى ديگر نبودم. پدر عزيزم، موقع رفتن فرا رسيده است. آرى، سفرى كه ديگر مرا هرگز نمیبينيد و خدا را شكر كنيد كه توانستيد هديهای كوچك در راه خدا بدهيد. انشاءالله به زودى شما را شفاعت میكنم ولى میخواهم كه با صبر و تحمل خود خار بر چشم منافقين كوردل بكنيد و بدانيد صبر شما روح مرا خوشحال میكند. خدمت همسر عزيزم دعا و سلام مخصوص میرسانم و انشاءالله كه حلالم كند و من از دست تو راضى بودم و انشاءالله كه به خاطر خدا صبر پيشه میكنيد و اگر در طول اين مدت چند ماه ناراحتى از من ديديد، مرا حلال كنید.
انشاءالله، شما را شفاعت میكنم. پدرجان از تو میخواهم كه با همسرم هم چون اولادت رفتار كنى و او را دلدارى دهيد چرا كه او نزديكترين كس خود را از دست داده است. خدمت برادران عزيزم، دعا و سلام میرسانم، برادرانم اميدوارم كه مرا حلال كنيد و خوب درس بخوانيد و پدرم را تنها نگذاريد و عزيزم نگذاريد كه او دلتنگ باشد و نماز را حتماً به پا داريد و هميشه حمايت خود را از امام(قدس سره) داشته باشيد و نگذاريد سلاح من به زمين بماند.
خواهران عزيزم، دعا و سلام میرسانم و اميدوارم همچون زينب(B) صبر پيشه كنيد و مرا حلالم كنيد كه نتوانستم برادر خوبى براى شما باشم و نماز را حتماً به پا داريد. خدمت تمام قوم و خويشان و دوستان دعا و سلام میرسانم. خدمت تمام اهالى محمدآباد سلام میرسانم. خدايا ديگر نمیتوانم آه دلسوز مادران را تحمل كنم. اى غافلان تا كى میخواهيد پنبه به گوش خود كنيد، دستان خود را دور از آتش بگيريد؟ چه شده شما را؟ مگر پدران ما نرفتند؟ چرا از ديگران تجربه نگيريم؟ آرى، نگذاريد عدهای اين طور در آتش خون بسوزند و سعى كنيد در اين امتحان سربلند بيرون بياييد و اين را بدانيد كه هميشه اين شمع بر پا نمیماند.
شهید سیدرمضان حسینی فرزند سیدحسن از خاندان سیادت و ارادت به اهل بیت(علیهم السلام) در یکی از روزهای زیبای خداوند در سال 1346 در روستای محمدآباد از توابع شهرستان خمین، در خانوادهای مذهبی و متدین و روستایی که اهل کار و تلاش و خدمت بودند، دیده به جهان هستی گشود. او در روز 15 رمضان و ماه مولا امیر المؤمنین علی(علیه السلام) به دنیا آمد در دوران کودکی طریقه نماز خواندن و آموزش قرآن دید تا زمانی که به مدرسه رفت. تحصیلاتش را تا پایان دوره متوسطه ادامه داد.
زمان ازدواجش که رسید در سال 1364 همسری مومن برگزید. این وصلت شیرین تنها دختری بود که چند ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد.
شهید سیدرمضان حسینی به عنوان بسیجی گردان روحالله(قدس سره) به لشکر 17 علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) پیوست و حدود شش ماه در مناطق جنگی حضور داشت تا در فرجامی به رنگ خون در پنجم بهمن ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه و در حین عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای محمدآباد به خاک سپرده شد.