بسم الله الرحمن الرحیم
( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
سلام بر مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یگانه منجی جهان بشریت. سلام بر بزرگ عدالتگستر جهان. سلام بر او که تنها میآید و در خانه خدا به نماز میپردازد و پس از آنجا ظهور میکند و با فریاد تکبیرش همه جهان را بیدار کرده و یاران را به حضور میطلبد. و درود بر نائب بزرگوارش منجی ایران، منجی اسلام، خمینی(قدس سره) کبیر و با درود به شهیدان کربلای خوزستان.
حال که توفیق رفتن به جبهه نصیبم شد بلکه وظیفه هر پاسدار میتواند آن باشد.
امیدوارم در جبهه در جهت ساختن خود بیشتر قدم بر دارم و به هدف مقدس خود برسم. به جبهه میروم تا بگویم که امام(قدس سره) و انقلاب تنها نیست و به دنیا بگویم تا اسلام در بین بلاد مسلمین حکومت میکند، جای هیچ تجاوزگری در بین ملت ما نیست و تا اسلام هست، ما با هر کفری جنگ و ستیز داریم مگر اینکه دولتهای متجاوز دست از استعمار ملت ما بر دارند، دنبال کار خود بروند.
به جبهه میروم تا به منافقان بگویم با شهید کردن ما پاسداران، مسیر انقلاب منحرف نخواهد شد چون ما این لباس مقدس را بر تن کردهایم و عشق میورزیم به این لباس مقدس تا آخرین قطره خونمان پابند اسلام عزیز باشیم.
اسلامی که مانند بهشتیها و رجاییها را به وجود آورد. خون سرخ بهشتیها و رجاییها به ما یاد داد که برای چه با دشمنان اسلام میجنگیم نه ما بلکه تمام مسلمین جهان میجنگند تا مستضعفین را از فساد و استعمارگری نجات دهیم.
حال با خدای خود:
بار خدایا! تو خود شاهدی که جز عشق تو چیز دیگری مرا به این سو و این وادی عشق نکشانده است. پس ای خالق من! یاریام نما و مرا در این راه لحظهای و آنی به حال خودم وا نگذار.
بار خدایا این سعادت نصیب بنده حقیر شده که بتوانم در راه تو قدم بردارم. ای خدای بزرگ قدمهای مرا در این راه چون کوه استوار و فولاد در مقابل دشمن محکم گردان.
پیامی برای ملت مسلمان ایران:
شما حافظ این انقلاب باشید. بدانید این انقلاب با خون و وحدت شما پایدار و پیروز است و از شما میخواهم در خط امام(قدس سره) باشید و با اطاعت از نائب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اطاعت از امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) میباشد. ای مردم! در کار دین سستی نکنید و خون عزیزانتان را قدر بدانید و لگدمال نکنید. اگر نمیتوانید در میدانهای جنگ روید، پشت جبههها را تقویت کنید و به رزمندگان روحیه لازم را بدهید. از ولایتفقیه اطاعت کنید. ولایتفقیه مانند قلب است که هماهنگ کننده سایر اعضای بدن است و اگر این هماهنگی و نظم در بدن صورت نگیرد، مسلم است از هم پاشیده میشود و همچنین ولایتفقیه سرپرستی دانا و دانشمند است که ادامهدهنده روش انبیاء میباشد.
سخنی دیگر که این حقیر با مردمدارم این است که: متوجه حرکات و شعارهای منافقین در جامعه باشید تا با توسل به اینها شما را فریب ندهند چون دو رو و دو چهره با نام اسلام میخواهند اسلام را از بین ببرند. چنانچه که نمیتوانند اسلام را از بین ببرند.
حال سخنی با خانوادهام دارم:
پدر مهربان سلام. تو همانند کوه استوار باش و در تربیت فرزندانت کوشا باش. تو باید بخندی چون هدیهای نا قابل به ایزد حق دادی.
مادر سلام. تو که با خداحافظی لبخند یا اشک بر چهره داشتی و درس بزرگ به من دادی و این استقامت را در تو یافتم و به من قدرت بخشیدی تا همیشه با یاد تو باشم. مادر! تو همانند زینب(علیها السلام) این شهامت و استقامت و صبر و بردباری را در من به وجود آوردی. مادر! به چیزی میاندیشی، میدانم به پیشنهاد جوانت برای خواستگاری! نه مادر به این میندیش که قرآن کریم به شما و مادران دیگر که جوانهای خود را در راه اسلام هدیه کردهاید مژده میدهد که حوریان بهشتی و دیگر امکانات رفاهی در انتظار افراد مؤمن به انقلاب در جهان آخرت میباشد.
مادر عزیز و پدر گرامی و دیگر عزیزان! اگر میخواهید روحم شاد باشد، دوست دارم در هر چهار مراسم لباس سیاه بر تن نکنید. وقتی بر در خانهام آمدهاید، مگریید و اگر اشکی بر چشمانتان جاری شد، دوست دارم اشک ذوق توأم با تبسم باشد. و این را بدانید که شهید زنده و شاهد و ناظر است پس به تقاضایم جامه عمل بپوشانید.
ای عزیزان من نمیتوانم بیش از این پیکر خونآلود بهترین دوستان و همرزمندگانم را ببینم و من بیش از این نمیتوانم بشنوم که در شهرهای میهن عزیزمان سر طفلهای بیپناه و بیدفاع در دامان مادرشان منفجر گردد. و یا در اثر بمبارانهای ناجوانمردانه رژیم بعث کافر عراق که از اوایل انقلاب تاکنون با ما میجنگد، هر چه زودتر از بین ببریم، پیروزی خود را به دست بیاوریم و به اتفاق برادران ارتشی و برادران بسیجی عازم کربلا و نجف و نماز را با امام(قدس سره) عزیز خود در جوار مرقد مطهر ائمه(علیهم السلام) به پا داریم.
دیگر عرضی نیست جز سلامتی و موفقیت شما عزیزان در راه اسلام.
از خداوند متعال برای من و دیگر رزمندگان هم طلب مغفرت کنید. حال برادرانم تشییع جنازهام را هر چه باشکوهتر برگزار کنید چون میدانم شور و شعور به مردم میدهد با اینکه میدانم آگاهی زیادی دارید و این خونهایی که به زمین میریزد، لاله بر خواهد دمید و صدامیان کافر را به جای خود خواهند نشاند.
من پاسداری را دوست میداشتم. به لباس پاسداری عشق میورزیدم. از اینکه در سپاه خدمت میکردم، بسیار خوشحال بودم.
1. سوره آل عمران، 169.
شهید محمدحسن قائمی در دهم فروردینماه سال 1344 در روستای جعفرآباد از توابع شهرستان ساوه در یک خانواده سنتی و کشاورز، چشم به جهان گشود. پدرش علی نام داشت و به کارگری و کشاورزی مشغول بود. علی با نان حلال این پدر، بزرگ شد و تا کلاس دوم راهنمایی درس خواند. گذشت روزها از او جوانی رعنا و با گذشت ساخت. جوانی که به خاطر دفاع از ناموسش از همسر، پدر، مادر و تمام تعلقات دنیا چشم پوشید و آسمانی شد. بعد از ترک تحصیل برای کمک به پدر در امر امرار معاش در زمین کشاورزی به کشت و کار پرداخت. هنوز مدتی از اشتغال به کارش در این حرفه نگذشته بود که جنگ تحمیلی آغاز شد. او دو مرحله به عنوان بسیجی و سپس با عضویت در سپاه چند مرحله به عنوان کادر گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به جبهه اعزام شد و در چند عملیات شرکت کرد.
در سال 1364 ازدواج کرد و هنوز چند روز از زندگی مشترکش نگذشته بود که عازم جبهه شد. اشکهای همسر و دعای پدر بدرقه راهش شد و به عنوان فرمانده دسته راهی جبهههای جنگ شد. محمدحسن در منطقه عین خوش به درگیری با دشمن بعثی مشغول بود که در پنجم اسفندماه سال 1364 در منطقه فاو عراق با ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید پس از تشییع در گلزار شهدای ساوه به خاک سپرده شد.