بسمهتعالی اینجانب محمدجعفر قائمی فرزند رجب، شماره شناسنامه: 83 اعزامی از اراک، در کمال صحت و سلامت وصیتنامه خود را مینویسم. از جمله مطالبی که بر خود واجب دیدم بنویسم و متذکر شوم (البته کوچکتر از آن خواهم بود که تذکری بدهم) این است که در هر شرایط و موقعیت چه خطرناک و چه بیخطرترین آنها امام(قدس سره) عزیز این نور دیده ملت و رزمندگان را تنها نگذارید. مبادا در امیال خود غرق شود و امام(قدس سره) بی یارو یاور بماند و ... این را با تمام وجود احساس کردهام که رهبری اینچنین در تمامی انقلابات و تحولات بعد از ائمه اطهار(علیهم السلام) نبوده و در حال حاضر هم نیست.
از تفرقه و دسته شدن جداً خودداری کنید. در نمازهای جماعت و جمعه و سایر مناسک عبادی سیاسی حتی اگر به قیمت جانتان هم باشد، شرکت کنید و دیگر اینکه چیزهای را در جامه اسلامی میبینم که شدیداً وجودم را رنج میدهد البته عدهای قلیلی هستند که همین عدهای قلیل باید توسط حزبالله در هم کوبیده شوند البته به امامت روح خدا. من نمیدانم که چطور شده کسانی به این دنیا دل بستهاند و در فساد و تباهی غرق شدهاند. از طرفی چرا باید در یک جامعه اسلامی فساد و بیبند و باری و بیحجابی وجود داشته باشد و پیشنهاد من به آنها این است که کمی فکر کنند که فردای قیامت چه جوابی خواهند داد. البته خود ما هم از این محزونیم و این را هم برای خود میگویم شاید مورد اثر برای خود من هم باشد.
از مادر و خانواده عزیزم جداً عذرخواهی میکنم. اگر طی این مدت آنها را مورد آزار قرار دادهام و علیالخصوص از مادر عزیزم عذر میخواهم اگر نتوانستم حقت را ادا کنم و عاجزانه از شما تقاضای بخشش میکنم زیرا که جواب گوی شما در روز قیامت نیستم باز هم مادر عزیزم عاجزانه تقاضا میکنم مرا عفو کنی و از برادران عزیز اگر تندخوئی در مقابل شما کردم، عذر میخواهم و در پایان خواهر و مادر عزیز عاجزانه درخواست میکنم که حجابتان را به نحو احسن رعایت کنید و تداومبخش خون شهیدان باشید و باز از خانواده عزیزم خواهانم که مسئله امر به معروف و نهی از منکر را در نظر داشته باشید.
مسئلهای که در طی این مدت در خودم احساس کردم و درک کردم این است که این شهدان و عزیزان ما که در خون غلتیدهاند، رفتند که بمانند و ما ماندهایم که بمیریم که چه عاشقانه در این سفر روحانی سبقت گرفتند و رفتند و ما هنوز اندر خم کوچهایم.
پیامی که برای رفقا دارم این است که آن روز را نیاورد که روزی به نام اسلام کارهایی را انجام بدهند و اگر هم انجام دادهاند با فکر کامل از قرآن با آنها مبارزه کنید. مبادا شیطان ما را فریب دهد و وارد لجاجت شویم که خدا میداند چقدر خطرناک است. اگر جنازهای از این حقیر بازگشت در هر حال که مایل بودند (خانوادهام) به خاک بسپارید و مقداری نماز و روزه دارم که در ذهنم نیست چقدر است، اگر ممکن بود برایم خریداری کنید. اگر طلبی از من کسی دارد، به منزل مراجعه نماید و بگیرد و اگر حق کسی بر گردن من دارد، تقاضامندم که مرا حلال کند... در ضمن خواهش میکنم اگر مجلس این حقیر خواستید بگیرید، توسط جوانان حزبالله تنظیم گردد. خداوند اجر جزیل به همه ما عطا فرماید.
والسلام.
(محمدجعفر قائمی، 15/11/64. ساعت 11:25 دقیقه بامداد)
خاطره:
در عملیات رمضان شرکت کرد، از ناحیه کتف مجروح و از طریق قطار هلالاحمر به بیمارستان امیر کلامی بابل فرستاده شد که از طریق روزنامه پیام انقلاب سپاه ایشان مصاحبه کرد. در سال 60 وقتی که در اثر بمبگذاری، آیتالله شهید بهشتی در 7 تیرماه به شهادت رسیده بود، در محل یکی از طرفداران منافقین جلو ایشان را گرفته و میگوید: حالا چه میکنید؟ در جواب او میگوید: ما که هستیم، پس انقلاب هم هست و شما هیچ غلطی نمیتوانید بکنید.
در سال 1346 در شهرستان آبادان در یک خانواده مسلمان و مذهبی از اهالی کرهرود اراک، دیده به جهان گشود. او به همراه خانواده در آبادان بود تا اینکه تحصیلات ابتدائی و راهنمایی را در آن شهر به پایان رساند. از بدو زندگی با وجود کودکی و خردسالگی عشق فطری و ذاتی او به الله اوج گرفت و راه و مکتب را در کودکی انتخاب کرد. در خردسالی علیرغم جثه ضعیف و لاغر، دارای روحی عظیم و بزرگ بود و استقامتی که داشت، غیر قابل انتظار بود. به شهادت تمامی آشنایان قبل از بلوغ و رسیدن به حد شرعی از انجام دادن فرایض (نماز و روزه) به هیچ وجه سر باز نمیزد و حتی با وجود مخالفتهای بزرگترها مبنی بر مغایرت ضعف بدنی با روزهدار بودن، دست از روزه نمیکشید.
بعد از انتقال خانواده از آبادان به اراک 4 سال از دوران دبیرستان را در هنرستان شهید رجائی و باهنر اراک تحصیل کرده است. بعد از هجوم دستنشاندگان کفر جهانی (بعثیون کافر) به میهن اسلامی جهت سرکوب انقلاب اسلامی، روح بلند و آزاده او لحظهای آرام و قرار نگرفت و عشق به اسلام و قرآن به زیباترین وجه در وجودش تجلی یافت و حسین(علیه السلام) وار تصمیم به عمل گرفت و از طریق واحد بسیج اراک عازم جبههها شد. آنجا که مسلخ شدن عشق است و روبه صفتان را راهی به آن دیار نیست و جایگاه عاشقان و مومنان خاصه میباشد. به مرتبه به دیدار عشق شتافت و در گردانهای امام حسین(علیه السلام) و علی بن ابیطالب(علیهما السلام) و قمر بنیهاشم(علیه السلام) در لشکر قهرمان 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) خدمت نموده و الحق که دین خود را به علی بن ابیطالب(علیهما السلام) و امام حسین(علیه السلام) و قمر بنیهاشم(علیه السلام) چه نیکو ادا نمود. و به فرمایش امام بزرگوار خمینی(قدس سره) کبیر جامع عمل پوشانید که فرمودهاند: تکلیف ما را سیدالشهدا(علیه السلام) تعیین نموده است.
در عملیات رمضان از ناحیه دست مورد اصابت ترکش و تیر قرار گرفت و دوم از ناحیه پا مجروح شد که مدت شش ماه از کمر تا نوک انگشت در گچ بود و با استقامتی بینظیر از امتحان الهی (صبر در مصائب) پیروز و سربلند بیرون آمد. بسیجی گردان امام حسن(علیه السلام) در عملیات والفجر 8 مفقود و به گواهی همرزمان و همسنگرانش به شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرینه خود رسید. پیکر مطهر شهید پس از تفحص در سیزدهم تیرماه سال 1376 در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.