بسم رب الشهدا و الصدیقین
با سلام به پیشگاه حضرت رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و وصی بر حقش حضرت علی بن ابیطالب(علیهما السلام) و فرزندان مجاهد و بزرگوارش بالالخص حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرچمدار و عدالتگستر جهانی و با سلام به محضر امام عزیزمان، خمینی(قدس سره) کبیر، این سلاله پاک نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به عنوان نعمتی بزرگ خداوند برای ما بندگان این عصر ارزانی نمود. سلام به آن مؤمنانی که مصداق آیههای شریفه را تحقق بخشیدند و در تحقق مقاصد عالی قرآن و اسلام از اهدا مال و جان و فرزند دریغ نورزیدند و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(علیه السلام) زمان، بتشکن تاریخ، جواب مثبت دادند و عاشقانه و مؤمنانه سوی خالقشان قدم نهادند و بهشت را با جان خود و مال و فرزند مبادله و معامله کردند ..... من میروم و با کاروان حسینیان(علیه السلام) به ندای رهبرم پاسخ مثبت دهم، میگویم که ای حسین(علیه السلام) جان اگر در روز عاشورا نبودیم که تو را یاری دهیم اما الآن هستم که به فرزند برومندت امام(قدس سره) امت لبیک گویم. ای امام(قدس سره) عزیز کاش صد جان داشتم و صد بار در راهت که همان راه اسلام است، جان میدادم. و اما ای منافقین کوردل و ای حامیان خط طاغوت بدانید که امروز ماهیت شما بر عموم مشخص شده است و دیگر حنای شما رنگی ندارد و این امت شهیدپرور تمام و کمال از جنایات و خیانتهای شما آگاه شدهاند. ننگ بر شما که جز تفکر منافع خود چیزی دیگر در نظر ندارید و ای گولخوردگان که از هیچ چیز، خبر ندارید و در راه طاغوت و شیطان قدم برداشتهاید؛ از گمراهی و ضلالت بیرون آیید و بر گردید که دَرِ توبه به روزی شما باز است و خداوند توبهکنندگان را دوست میدارد. به آغوش اسلام بر گردید و خدا را یاری کنید. خداوندا با شهادت سرافرازم کن. شادمانم که از اموال دنیا چیز فراوانی ندارم. بدانید که رفتن من به جبهه از روی میل و اختیار بوده و هیچکس مرا وادار به این کار نکرده که به جبهه بروم و آرزوی دیرین من شهادت و رسیدن به محضر حضرت اباعبدالله(علیه السلام) و یاران خاص وی بوده است. و امیدوارم که به این توفیق و فیض بزرگ شهادت نائل شوم. از خانوادهام انتظار دارم پس از شهادتم، اسلحهام را بردارید و به یاری امام(قدس سره) بشتابید و بر علیه کفر مبارزه کنید و حتماً سنگرم را پر کنید، که امامم این امر را واجب کفایی اعلام نموده است. در پایان مراتب ادب و سلام را خدمت پدر و مادر بزرگوارم، عرض میکنم و امیدوارم که از زحماتی که در راه و تربیت من متحمل شدید و رنجها کشیدید، را بر من ببخشایید. اما خب وظیفه و تعهد ایجاب مینمود که دشمن را از خانه و کاشانه بیرون کنیم و امیدوارم که مرا حلال کنید. مادر عزیزم امیدوارم از دعای خیرتان امام(قدس سره) و یارانشان را فراموش نکنید. مادر جان! حلالم کن. خواهر مهربانم سلام عرض میکنم و سلامت و پیروزی شما را از خدا مسئلت دارم و امیدوارم که هم چون زینب(علیها السلام) بعد از من در راه اهداف مقدس اسلام تلاش و کوشش بنمایی و این خون من و همسنگرانم است که اسلام را به پای داشته است و این شما هستید که باید راه را دنبال کنید.. پدر بزرگوارم شما زحمت مرا فراوان کشیدید و هنوز هم فراوان تحمل میکنید، امید دارم من از محبت و زحمات شما بتوانم حقشناسی کنم. خواهر و مادر مهربانم از شما انتظارم این است که در عزایم قهرمانی نشان بدهید و مثل حضرت زینب(علیها السلام) مقاومت نشان دهید و مهمانان را با روی باز و لبخند پذیرایی کنید و همه را همچون شیری دلداری بدهید. همسر مهربانم من برای تو رنج فراوان و زحمت زیادی در زندگیمان فراهم کردم که جداً طاقتفرسا بود، امیدوارم مرا حلال کنید. از کلیه فامیل برایم حلالیت بطلبید. والسلام حسین علیپور.
سال 1344 در روستای ساروق در استان مرکزی چشم به جهان گشود. از کودکی رفتاری مؤدبانهای داشت. او علاوه بر تحصیل در کار کشاورزی به پدرش کمک میکرد. نوجوانیاش را در مدرسه راهنمایی محل سکونت و زادگاه خود به تحصیل اشتغال داشت و از آن پس با پیروزی انقلاب اسلامی عضو بسیج شد. مدتی بعد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عضو ثابت شد. از خصلتهای اخلاقی و عاطفی عالی برخوردار بود و هر وقت به مرخصی میآمد، به دیدار تمامی اقوام و دوستان میرفت، حتی اگر مرخصی کوتاه مدتی داشت، به بیمارستان جهت عیادت و دلداری مجروحین میرفت. کتابهای مذهبی و اخلاقی مطالعه میکرد که یکی از آثار آن برخورد مهربانانه با خانواده و نزدیکانش بود. فعالیتهای اجتماعی، مذهبی و سیاسی را از زمان شروع انقلاب اسلامی در سن چهارده سالگی در سال 1357 آغاز کرد و تا آخر عمرش یکی از فعالترین چهرههای استان در این زمینهها بود. حضور مستمر در جبهه باعث غفلت او از مسائل دیگر نبود؛ در سال 1362 ازدواج کرد که ثمرهی این ازدواج یک دختر است. حضور دشمنان را در خاک ایران اسلامی بر نمیتابید، برای او حضور دشمن در نقطهای از خاک وطنش غیر قابل تحمل بود و درد آور. تأکید زیادی برای نابودی و بیرون راندن دشمنان از خاک کشورمان داشت. هنگام رفتن به جبهه سفارش ایشان این بود که به فکر من نباشید بلکه به فکر اسلام باشید و برای پیروزی اسلام و سلامتی امام خمینی(قدس سره) دعا کنید. او همواره به ملت و مسئولین داشتن وحدت و اخلاق اسلامی و حمایت از اسلام و قرآن و برداشتن سلاحش و مبارزه با دشمنان اسلام و نابودی صدام را سفارش میکرد. ششم اسفند 1365 نقطه پایان زندگی سراسر افتخار این سردار بزرگ ایران اسلامی است. او معاون فرمانده گردان سلمان از لشکر مهندسی رزمی 42 قدر بود که با رزم جانانه و شگفتانگیز به همراه نیروهای تحت فرماندهیاش در عملیات بزرگ کربلای 5 ضربات مهلکی به متجاوزان وارد کرد و به شهادت، آرزویی که سالها دنبالش دویده بود، رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد و یک سال بعد میزبان برادر شهیدش - احمد - شد.