در دهمین روز از فروردینماه سال 1335 چشمان مشتاق و منتظر خانوادهای مذهبی و روستایی در روستای خونی از توابع بخش نوبران شهرستان ساوه با تولد نوزادی درخشید و روشن شد. نام یعقوبعلی را بر او نهادند. او دوران کودکی را با اخلاق خوب و شایسته و با احترام به پدر و مادرش سپری کرد. عشق به خالق یکتا را در انجام فرائض دینی، رعایت موازین اسلامی، راز و نیاز با معبود و در نماز میدید. پدرش مشهدی سلیمان از خصوصیات ویژهی او میگوید: فرزندم از همان سالها سعی داشت تا در برابر ظالم به ایستد و روحیهی دفاع از مظلومی که داشت، قابل ستودن بود.
از کودکی به مطالعه کتابهای علمی و مذهبی و معارف اسلامی علاقهمند بود. تحصیلاتش را در روستا آغاز کرد و با دیدن دوره ابتدایی راهی غرقآباد شد تا بقیه درس را در آن سامان بخواند. موفق شد تا در این شهر دیپلم بگیرد و به درسش خاتمه دهد. در دوران تحصیل هم کار میکرد و هم درس میخواند تا به نوعی خرج زندگی و تحصیلش را خود دربیاورد و باری را بر دوش خانوادهاش نگذارد.
او توشهی عقبی را از همان کودکی از قرآن گرفت و این کلام ملکوتی، روح او را جلا و معنویت بخشید. در دبیرستان و دوران تحصیلش اخلاق حسنه و خواندن نماز را شعار خود کرده بود. با این که قبل از انقلاب وارد ارتش شده بود، با نظام طاغوتی و ستمشاهی به مبارزه برخاست و به ندای امام خمینی(قدس سره) لبیک گفت. هیچگاه اسلحهای را به سمت مردم نگرفت و ماشهای را نچکاند و دیگر یاران و همرزمانش را هم از این کار منع کرد، به آنها میگفت: ما ارتش این مردم هستیم نه ارتش شاهنشاه، پس باید همگام با مردم باشیم نه هم صدای حکومت پهلوی. بارها هم به خاطر این روحیه و این کلمات توبیخ شد و مورد آزار و اذیت قرار گرفت. تا بالاخره به پیروزی رسیدند و انقلاب به رهبری امام(قدس سره) عزیز در سال 57 پیروز شد.
با آغاز دوران دفاع مقدس شرافت و جوانمردی خود را حضور در جبهههای نبرد دید. یکی از یاران صدیق و پاکی بود که در راه وعده الهی که همان غالب شدن حزبالله بر کفار است، خونش را در جبهههای غرب کشور در دفاع از آرمانهای مقدس انقلاب، نثار اسلام کرد. او استوار یکم لشکر 81 کرمانشاه بود که در تاریخ دهم فروردینماه سال 1364 در منطقه سرپل ذهاب بر اثر اصابت ترکش بمب به شکمش، به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در زادگاهش به خاک سپردند.