شهید علیرضا در سال ۱۳۴۶ در خانوادهای دوستدار اهلبیت(علیهم السلام) از اهالی نراق در تهران چشم به جهان گشود و دوره دبستان را در مدرسه تربیت کودک در خیابان پیروزی گذراند و در این دوران با پدر به مسجد و هیئتها و مراسم عزاداری سرور شهیدان شرکت میجست و پس از دوران دبستان و ورود به مدرسه راهنمایی در کلاسهای کشتی شرکت جست و بعد از یک سال به اسبدوانی علاقهمند شد تا حدی که به قهرمانی اسبدوانی ایران رسید و در اوایل سال ۱۳۵۹ همزمان با شروع جنگ به عضویت بسیج مسجد مسلم بن عقیل(علیه السلام) درآمد و تصمیم گرفت با نبرد با کفر ستیزان جبهه توحید خصم تجاوزگر را در هم کوبد و پس از آنکه دوره راهنمایی را به پایان رسانید و با نمره عالی با اصرار زیاد عازم جبهه غرب شد و سپس در مدتی که دوره آموزشی را در پادگان امام حسین(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) به پایان رسانید و به عنوان امدادگر عملیات به سوی جبهههای حق بر باطل روانه شد و به قدری در دانشگاه جبهه غرق شده بود که دیگر دیدگاهش به سوی مادیات دنیا نبود و فقط عشق بود و عشق بود و عشق به خداوند و رسول و رهبر که او نه فقط پیرو امام(قدس سره) بود که عاشق امام(قدس سره) بود و واقعنگری شهید نوروزی در مقابل مسائل جنگ و عدم هراس برخورد با مشکلات او را چندین قدم جلوتر از دیگران قرار میداد تا حدی که دوستانش نقل میکردند که در سختترین شرایط کوهستانی منطقه غرب با اسب به تمامی مریضان سرکشی میکرد تا حدی که به عنوان اسبسوار و متکبر عاقل و فهمیده و زیرک بود و در سخن گفتن رسا و شیوا حرف میزد و در سخنوری تقوا و عبادت و جوانمردی و ثبات قدم و صبر پیرو صادق راه امام حسین(علیه السلام) بود و آنکه در سیزدهم آبان ماه سال ۱۳۶۲ در منطقه پنجوین عراق در ارتفاعات ۱۹۰۴ این غلام با وفای امام حسین(علیه السلام) تولدی نو یافت و در مشهد عاشقان الله خدا را زیارت نمود و به لقاءالله پیوست و شهادت این سردار بزرگ ضایعهای بزرگ و دردناک برای اسلام محسوب میشد و در آخرین ساعات زندگی که رمقی در بدنش داشت، هنگامی که بدنش را ترکشهای خمپاره زخمی نموده بود، علاوه بر ذکر شهادتین مرتب یا حسین(علیه السلام) یا حسین(علیه السلام) میگفت و به گفته همراهان شهید در دم آخر نورانیت خاصی پیدا کرده بود و حرکاتش نشان میداد که از شهادتش با خبر است. تنها زمانی که چون کبوتر آزاد به سوی معبود شتافت رها گشت و به آرزویش رسید و افسوس ما و خانواده ما بر آن بود که یازده سال انتظار کشیدیم تا جنازه آن به دستمان رسید. زمانی رسید که مادر نیز پس از چند سال انتظار فرزند که نیامد او نیز به سوی فرزندش رفت. همیشه مادر میفرمود: گوارا باد بر تو این شهادت خدا تو را لایق قرار داد که به این فیض عظما رسیدی و پدر نیز که ثمره شیرین زندگانی خویش را مخلصانه تقدیم انقلاب نموده بود. میفرمود: بیتردید این عاشق با وفای حسین(علیه السلام) با مولایش سیدالشهدا(علیه السلام) محشور خواهد شد چرا که پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود. انسان با کسی که به او عشق میورزد، محشور خواهد شد.