بسم رب الشهدا و الصدیقین. از آن روزی که با شهید مجتبی حسینی عهد پیمان زناشویی بستم، ایشان با تقوا و با ایمان بودند و هیچ موقع نماز را ترک نمیکرد. این اولین کلام همسر شهید در وصف اوست.
مجتبی در خانوادهای کشاورز از اهالی روستای جاپلق در استان مرکزی در اوایل سال 1331 متولد شد در آن زمان امکاناتی برای تحصیل وجود نداشت. او خواندن و نوشتن را پیش ملای آبادی فرا گرفت و از زمانی که خود را شناخت شروع به کار در مزرعه کرد. خانوادهای کم در آمد اما با ایمان فرزندی تربیت کرد که در جوانی مهمترین ویژگیاش تقوای الهی بود. در هیجده سالگی ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد. از آغاز انقلاب یار و همراه مردم انقلابی بود و در راهپیمائیهای ابتدای انقلاب حضوری مستمر داشت. او از کسانی بود که در پائین آوردن مجسمه شاه از میدان مرکزی شهر اراک حضور داشت. در فعالیتهای مذهبی شرکت میکرد و هر سال با شروع شدن عزاداری امام حسین(علیه السلام) در این مجالس عزاداری شرکت میکرد و هیچ موقع آن را ترک نکرد. بلکه مردم را تشویق به این کار میکرد و میگفت: این ماه محرم است که اسلام را زنده نگه داشته است. ایشان صبح روز جمعه که میشد بچهها را به حمام میبرد و نظافت میکرد تا برای رفتن به مراسم نماز جمعه آماده شودند.
با شروع جنگ تحمیلی از همان روزهای نخست برای حضور در دفاع مقدس بیتابی میکرد و با پیگیریهایی که کرد از طریق بسیج عازم جبهه شد. همسرش نقل میکند: آن روزی که میخواست به جبهه برود یک شور و حال دیگری داشت، خیلی با ذوق و علاقه فراوان درباره جبهه حرف میزد. نگذاشت به بدرقه برویم و میگفت: شما نیایید این آخرین دیدار ما بود. سرانجام مجتبی پس از حضوری طولانی در منطقه غرب کشور در تاریخ هفدهم اسفند 1362 در بانه برخورد با مین به شهادت رسید. و در زادگاهش به خاک سپرده شد.