بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود فراوان به تمام شهدای راه حق و آزادی. من سرباز وظیفه علی مردان علی دادی که در حال خدمت مقدس سربازی هستم، خواستم آخر عمرم چند کلمهای با شما خانواده عزیزم صحبت کرده باشم. همسر عزیزم، از شما میخواهم که مرا ببخشید و پس از مرگم ناراحت نباشید و همچنین فرزند کوچکم را رویش را میبوسم و از تو میخواهم که هیچگونه ناراحت نباشید و چون من هم در راه حق با چشم و گوش باز با دشمنان اسلام در حال جنگ و ستیز میباشم و من همچنان برای اسلام و برای خاک و وطنم و ناموس خود و شرف و عزتم دفاع میکنم. همسر عزیزم، از تو میخواهم که فرزند کوچکم را پذیرایی کنی؛ تا همچون زینب(علیها السلام) باشد و به مدرسه بفرستی تا راهم را ادامه دهد.
و حال چند کلمهای بر تو، ای پدر و مادرم، که عمرتان را فدای من کردید تا فرد مفیدی برای اجتماع باشم، از شما میخواهم که پس از مرگم مرا ببخشید. هر چند نتوانستم بیشتر در میان شما باشم و از شما میخواهم که همسرم را خوب پذیرایی کنید و فرزند کوچکم را هم همین طور.
برادران و خواهران عزیزم، از شما میخواهم که پس از مرگم هیچگونه ناراحت نباشید چون راه من، راه اسلام میباشد. برادر عزیزم ... اگر در ایام عمرم از من بدی دیدی مرا ببخش و در خاتمه، مرا در بهشتزهرای اراک دفن نمایید.
برادر عزیزم، من مبلغ هزار تومان به ..... بدهکارم که آن را بپردازید.
گچ کار بود و در روستای ارکوین از توابع شهرستان اراک به دنیا آمد و در شهرستان اراک زندگی کرد. روزگار هر چند به او سخت گرفته بود ولی سعی میکرد تا زندگیاش را در مسیر الهی و اسلام قرار دهد. اعتقادش این بود که با زندگی کردن باید قیمت گرفت، نه این که به هر قیمتی زندگی کرد. همین اعتقاد بس بود که زیادهخواه نباشد و قناعت داشته باشد. قناعتی که سر منشأ آن زندگی اهلبیت(علیهم السلام) است. با این روشها زندگیاش را با رعایت حلال و حرام در پی میگرفت.
او در تاریخ پنجم تیرماه سال 1340 در خانوادهای مذهبی و روستایی، دیده به جهان هستی گشود. پدرش نیز کاری بود و با زحمت بسیار کار میکرد تا فرزندانش را با نان حلال بزرگ کند و در این امر هم موفق بود. نامش را علی مردان گذاشتند.
علی مردان در دوران کودکیاش با فراگیری تربیت اسلامی در پیش گرفت و راهی درست برای آیندهای که در پیش داشت، انتخاب کرد. راهی که ابتدایش خدمت به پدر و مادر و انتهایش لقاءالله است. راهی که او را به قلههای کمال و انسانیت میرساند. هفتساله بود که برای کسب علم و دانش به مدرسه رفت و توانست تا کلاس سوم ابتدایی درس بخواند. پس از آن درس را رها کرد و به حرفه گچ کاری ساختمان پرداخت و به یک استادکار ماهر بدل شد. اخلاق کاریاش به گونهای بود که میگفت: تنها یک چیز در کار برایم مهم است و آن هم حقالناس و رعایت حقوق او است. در سال 1359 ازدواج کرد و در هنگام شهادت یک دختر داشت.
موعد سربازیاش که فرا رسید به عنوان سرباز تیپ سوم از لشکر 21 حمزه سیدالشهدا(علیه السلام) در ارتش فعالیتش را آغاز کرد و توانست کارهای مهم و چشمگیری انجام دهد تا سرانجام در سیزدهم تیرماه سال 1361 در حین عملیات بیتالمقدس بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در روستای ارکوین به خاک سپردند.