بسم الله الرحمن الرحیم
) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ).[1]
ستايش خدايى را كه ما را بدين راه هدايت نمود و اگر خدا ما را رهبرى نمیکرد ما خود هدايت نمىيافتيم ... به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان به نام او که مبدا و انتهای حیات است؛ و همه چیز به فرمان اوست. به نام خدایی که بر انسانها منت نهاد و آنان را جانشین خود بر روی زمین گردانید؛ و به نام او که بر انسانها رسولان فرستاد تا نجات یابند از گمراهیها و ضلالتها. خدایا! معبودا! و ربّا این بنده حقیر و گنهکار فقط چشم به دریای رحمت تو دارد؛ که تو لایزالی. الها در گذر از آنچه نمیباید و کردم. معشوقا! زبان و قلم این حقیر قاصر است؛ که شکر تو را به جای آورد. عظمت و بزرگواری تو آن قدر است که این مغز محدود و کوچک هرگز نتواند شکر تو را به جای آورد. خدایا تو خود میدانی که فقط برای رضای تو و حقانیت نظام تو که اینک در ایران اسلامی اعتلا گرفته به جبهه آمدهام؛ و ذره ذره وجودم برای لقای به تو میسوزد؛ اما خوشحالم که مَن عَشَقَته قَتَلَه. سپاس میدارم که به ما نعمت جمهوری اسلامی و نعمت امامت و ولایت روح خدا خمینی(قدس سره) بت شکن، خلیل الله زمان را ارزانی داشتی و روح مرده ما را با نسیم روح بخش شهادت آشنا نمودی. اَللّهمَ تَقَبَّل مِنّا؛ و نیز سپاسگزارم که معلمی چون سرور شهیدان حسین بن علی(علیهماالسلام) را معلم و پیشوای ما قرار دادی. خداوندا و معبودا و الها تو را به مقربین درگاهت تو را به نالههای نیمه شب علی(علیه السلام) تو را به مظلومیت زهرا(B) و به جگر پاره پاره شده حسن بن علی(علیهماالسلام) و به فرق شکافته سرور و سالار شهیدان(علیه السلام) و به اسارت زینب(B) قَسمت میدهم که امید مستضعفان جهان، پیر جماران، اسوه اخلاص، تقوی و ایمان و... امام امت ما حضرت امام خمینی(قدس سره) را تا ظهور آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سالم و مؤید و پیروز نگه دار. این بنده حقیر وصیت خود را با شرمندگی آغاز میکنم. اگر من به شهادت و فیض عظمی رسیدم این انتخاب آگاهانه من بود؛ و اگر نائل گردم مسئولیتی را که در قبال انقلاب اسلامیداشتهام به سر منزل مقصود الله رساندهام. برادران و خواهران برای ادامه نهضت حسینی(علیه السلام) به امامت روح خدا در وهله اول نیاز به تزکیه نفس و تطهیر آن از هواهای نفسانی داریم؛ و نیز نیاز به ایمان به خدا و مراقبت از سجایای اخلاقی و انسانی و توکل به رب العالمین؛ و این سجایای اخلاقی و انسانی جز با حضور در صحنه و شرکت در مراسم دعای کمیل، دعای توسل و نماز جمعه و مراسم عزاداری ائمه اطهار(علیهم السلام) به دست نمیآید. امام(قدس سره) را تنها نگذارید. نکند امور دنیوی شما را از ادامه راه باز دارد. لذات دنیوی زود گذر است، خواه نا خواه مرگ خواهد رسید؛ و چه توفیق که در راه خدا کشته شوید. علی(علیه السلام) میفرماید: فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ. بدرستی که کسانی که به این دنیا و ذلتش دل بستهاند مرگ پایان زندگی است؛ اما برای مجاهدین فی سبیل الله مرگ پایان نیست که آغاز است توأم با جاودانگی. گفتههای امام(قدس سره) عزیز را که بر خواسته از قرآن میباشد، به گوش دل بشنوید و عمل نماید. از هیچ قدرت خارجی ترس به خود راه ندهید؛ و نیز منافقین و کوردلان از خدا بیخبر هم نخواهند توانست ذرهای خلل در این حرکت الی الله به وجود آورند. نهضت حسینی(علیه السلام) شروع شده و نیز صادر گردیده پس هیچ قدرتی جلودار آن نمیباشد. مواظب باشید! که گول گروهکهای ملحد را نخورید. آنان با هزاران نیرنگ و فریب سعی در اغفال جوانان را دارند. به هوش باشید! و فقط توجه به خدا داشته باشید. برادران و خواهران تا نتوانید حقانیت جمهوری اسلامی را بیابید، ادامه راه برایتان مشکل است. جمهوری اسلامی بر حق است؛ و امام(قدس سره) عزیز نایب آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. من به خودی خود شمع وجودم را میسوزانم تا اسلام ادامه طریق نماید. آنچه برای شما سعادت اخروی دارد، معنویات الهی است؛ که فُوز عظیم آن با حضور در جبهههای حق علیه باطل به دست میآید. به جبههها بیایید و نگذارید که این فیض عظمی و این دانشگاه الهی از دستتان برود؛ و آنانی که در شهرها هستند با حضور در بسیج مستضعفین و در ستادها و پایگاهای مقاومت مردانه در مقابل حرکتهای ضد انقلاب بایستید. برادران و خواهران تقوی را پیشه کنید؛ و اعتقاد به روز جزا داشته باشید. نکند مرگ به سراغ شما بیاید و در پیشگاه عدل الهی در برابر صف طویل شهدا و صدیقین دست خالی باشید. جهاد در راه خدا را سر لوحه قرار دهید؛ و برای خدا و حریم اسلام جهاد کنید. در حرکتهای سیاسی، مذهبی، راهپیماییها، مجالس ایام الله حضور گسترده داشته باشید. من آگاهانه و بنا بر نیاز درونی خود که توکل به الله است به جبهه آمدهام؛ و نیز شهادت در راه خدا را انتخابی آگاهانه دانستهام. در خاتمه باز تکرار میکنم امام(قدس سره) عزیز را از دعای خیر و عمر طولانی تا ظهور آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فراموش نکنید. برای پیروزی نهایی رزمندگان اسلام دعا کنید؛ و در دل خود هیچ هراسی راه ندهید؛ که پیروزی از آن اسلام عزیز است. خواهشمند است مرا حلال کنید؛ و اگر توانستید ادای نماز قضا برای اینجانب به جا آورید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) حتی کنار مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار.
1. سوره اعراف، 43.
شهید محمدرضا حسینی در دوم مهرماه سال 1340 در خرمشهر دیده به جهان گشود و در شهر اراک رشد و نمو یافت. دوره تحصیل را با درجات ممتاز پشت سر گذارد و بعد از گذراندن دوره دبیرستان و در زمان تشکیل سپاه در شهر خرمشهر در اولین گروه به خیل آن پرچمداران به فرماندهی شهید بزرگوار محمد جهانآرا پیوست و مشغول خدمت گردید. پس از مدتی از ناحیه دست راست مجروح شد و پس از بهبود در عملیاتهای بسیاری شرکت نمود. شهید بر اقامه نمازهای پنجگانه خویش در مسجد پایبند بود علاوه بر آن در مراسم و سخنرانیهای دینی و اسلامی شرکت مینمود.
شهید محمدرضا حسینی در سال 1360 وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و در مسئولیتهایی نظیر مسئول آموزش نظامی و مسئول سازماندهی در سپاه اراک فعالیت نمود. سپس در سال 1363 وارد شرکت واگنپارس شده و به عنوان مسئول حراست فیزیکی کارخانه به خدمت خود ادامه داد. وی در سال 1364 مسئولیت حراست واگنپارس را عهدهدار گردید؛ و در همان سال قبل از عملیات و الفجر 8 به جبهه حق علیه باطل عزیمت کرد. وی همواره مشتاق شهادت در راه خدا بود و زمانی که خبر شهادت دوستان را میشنید و یا خود در جبهه مستقیماً میدید ناراحت میشد او میگفت: همه ما خواهیم مُرد ولی من میخواهم شهید شوم. پس از شما خواهش میکنم برای من ناراحت و غمگین نباشید. او بارها خواب شهادت خویش را دیده بود و دیده بود که چگونه جمع زیادی از مردم در حال تشییع پیکر او هستند. این راز را بارها برای ما تکرار کرده. روزی پس از بازگشت از محل کارش برای استراحت کمی خوابید هنگامی که از خواب بیدار شد گفت: در خواب دیدم که در جمع دوستانی که شهید شدند بوده (شهدا) و لبخندی از سر شوق زد که من هم آماده باشم... نهایتاً در هنگام عملیات والفجر 8 در روز دوازدهم مرداد ماه سال 1364 در عملیات آزاد سازی فاو در حالی که بیست و چهارمین بهار زندگیاش را ندیده بود به لقاءالله پیوست. این عاشق مکتب توحید سبک بال و بیپروا بندهای زندگی خاکی را گسست و قفس تن را گشود و با چشمانی پاک و آسمانی به سر چشمه نور نگریست. او با سرمستی تمام به سوی معبود خود بال گشود و به پرواز در آمد. پروازی به بلندی ابدیت و به شکوهی غیر قابل وصف. ایشان متأهل و دارای یک پسر و یک دختر بود.