فرازهایی از نوشتههای شهید برای فرزندش:
فرزند عزیزم رسالت تو بسیار سنگین است. ما باید حامل خون شهیدان باشیم و تا این ظالمان بر مستضعفان حکومت میکنند ما مبارزه میکنیم. قبلاً گفته بودم به مادرت باز هم برای تذکر میگویم که بدون وضو غذای دهان تو نگذارد. به گوش تو احکام اسلام را بخواند. یادت باشد الان باید به فرامین الهی و اسلام آشنا شوی یادت باشد در کشوری نفس میکشی که هوای آن بوی عطرآگین شهیدان را میدهد. در هر نقطهی این مملکت خون مطهر شهیدی به زمین ریخته شده است.
به دخترم بگوید بابا رفته برایت پیروزی اسلام را به ارمغان بیاورد. رفته انتقام خون دختران بیگناه میانهای را از جنایتکاران بگیرد.
عزیزانم ناراحت و غمگین نباشید. با کمال شجاعت در مقابل مشکلات و گرفتاریها بایستید. لحظات حساسی است. همه در معرض امتحان الهی هستیم وظیفه شما در حال حاضر این است که در برابر سختیها استقامت کنید.
عزیزانم صبور باشید، به خدا توکل کنید و مقاوم باشید. در صحرای کربلا خیمهها را آتش زدند و کودکان اباعبدالله را به اسارت بردند، فقط به جرم دفاع از حق و عدالت و در اینجا نیز بار دیگر تاریخ تکرار شده است.
شهید علی گلابی، در دوم مهرماه 1339 در روستای سنجان به دنیا آمد. در همان سالهای اول کودکی نشان داد که بسیار کودک باهوش و با استعدادی بود و روحیه مذهبی از همان زمان در نهادش وجود داشت. بسیار به مجالس مذهبی علاقه داشت و در آن شرکت میکرد. دوران کودکی و نوجوانی را با تلاش و کوشش پشت سر گذاشت تا به دوره جوانی رسید و در همین وقت بود که غریو انقلاب نیز شروع و او نیز همچون دیگر جوانان شجاع و انقلابی در مساجد فعالیت داشت و در مدرسه نیز درباره مسائل سیاسی روز بحث مینمود. علی با مشاهده ظلم و ستم حکومت شاه به مبارزه با آن برخاست.
مدتی این مبارزات مخفیانه بود تا اینکه در سال 1357 همراه با اوجگیری مبارزات مردم و کشیده شدن آن به خیابانها، علی نیز با علنی کردن مبارزهاش، علیه رژیم ستمشاهی در راهپیمایی و تظاهرات شرکت میکرد. او با پخش اعلامیه و از بین بردن مظاهر فساد انزجار خود را از حکومت وابسته محمدرضا اعلان مینمود.
در آن دوران چندین بار مورد ضرب و شتم نیروهای انتظامی حکومت شاه قرار گرفت اما این چیزها خللی در ارادهاش ایجاد نکرد.
بالاخره انقلاب به پیروزی رسید. تحصیلات کلاسیک خود را تا دیپلم ادامه داد و در سال 1358 به خدمت مقدس سربازی رفت. تا دین خویش را نسبت به امام(قدس سره) و انقلاب خود ادا کند.
بعد از اتمام خدمت سربازی در شهریورماه سال 1360 به عضویت سپاه اسلام درآمد و از این زمان به بعد بیشتر از قبل در خدمت انقلاب بود و مسئولیتهایی را چه در جبهه جنگ و چه در پشت جبهه به عهده داشت که مهمترین آنها مسئول اعزام نیرو - مسئول دسته در جبهه - مسئول کارگزینی - معاون گروهان - محقق گزینش - مسئول گروهان و بالاخره آخرین مسئولیت ایشان معاونت گردان ادوات بود.
این شهید گرانقدر در سال 65 ازدواج نمود تا دین خود را کامل کند و ثمره این ازدواج مبارک دو دختر است. پس از انفکاک لشکر 71 روحالله(قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) بالاخره قرعه شهادت به نامش افتاد. پنج روز مانده بود تا ایران قطعنامه 598 را بپذیرد که در بیست و دوم تیرماه سال 1367 زمانی که به عنوان معاون گردان ادوات لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در منطقه عملیاتی دزلی - کردستان حضور داشتش؛ بر اثر اصابت ترکش به فیض عظمای شهادت نائل آمد. پیکر اولین شهید لشکر 71 روحالله(قدس سره) در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.