دومین روز بهار بود. عید نوروز از راه رسیده بود. در خانه خانواده قدیمی غیر از عید نوروز، مهمان دیگری قرار بود از راه برسد. مهمانی که رنگ و بوی سعادت میداد و خوشبختی را مهمان خانه پدر و مادر کرد. در دومین روز از فروردینماه سال 1326 در شهرستان زیبای ساوه از توابع استان مرکزی فرزند زیبا و دوستداشتنی خانواده قدیمی از راه رسیده بود و با خود شور و شوق و سعادت را به همراه آورده بود.
نامش را «اسماعیل» گذاشتند بیآنکه بدانند روزی اسماعیل وار در راه میهن اسلامی و دفاع از ارزشهای اسلامی و انقلابی آن قربانی میشود. کسی که چشمهایش را میبندد و تنها به رضای خداوند فکر میکند. او در این مسیر از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکند. شیرمردی که با تمام توانش از ایران اسلامی دفاع کرد و جان شیرین خود را فدا ساخت.
اسماعیل روزهای زیبای کودکی را در کنار خانواده دوستداشتنی و مهربانش پشت سر گذاشت. در سن هفتسالگی وارد مدرسه شد و فقط تا پایان دوران ابتدایی تحصیل کرد. از کودکی در کنار پدر و مادر برای امور رفاهی و کاری منزل زحمت میکشید و تلاش میکرد باری از دوش آنها بردارد. کمکم وارد دوره جوانی شد. اسماعیل به جوانی خوشرفتار و دوستداشتنی تبدیل شده بود که در ایمان و عبادت یگانه بود. او پس از مدتی ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. دلاورمردی که برای رفاه خانواده میکوشید و در امور تربیتی و دینی فرزندان کوشا بود. او در زمان جنگ تحمیلی زمانی که برای کمک به امور جنگ زحمت میکشید و به شغل رانندگی مشغول بود تا با بیشترین توانش به جبهههای نبرد کمک کند. در یکی از همین مأموریتها هنگامی که با کامیون اقلام مورد نیاز جبهه را حمل میکرد، در بیست و ششم اسفندماه سال 1363 در جاده ملایر - نهاوند بر اثر واژگونی خودرو به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به قافله شهدا پیوست. پیکر مطهر شهید در قم به خاک سپرده شد.