شهید سیدمرتضی حسینی حصاری فرزند سیدمرتضی در دوم روز از بهمن ماه سال 1333 در قریه حصار از توابع شهرستان اراک در خانوادهای مذهبی و روستایی دیده به جهان گشود. دوران کودکیاش را همراه پدر در روستا سپری کرد.
دوران کودکی را به هر نحوی که بود، سپری کرد و توانست برای تحصیل به مدرسه برود. در دبستان روستا نامنویسی کرد و دوران ابتدایی را که گذراند به راهنمایی رفت و توانست سیکلش را بگیرد. درسش را که تمام کرد برای کار به کمک پدر رفت تا کمکخرج زندگیاش باشد. روزگار سخت آن سامان را با کار و تلاش به روزهای خوب و شادی تبدیل کرد و توانست دوشا دوش پدرش برای زندگی زحمت بکشد.
در رفت و آمدهایش به شهرستان اراک با نیروهای انقلابی آشنا شد و در مسیر انقلاب قرار گرفت و بعد از آن هم با پیروزی انقلاب اسلامی رفاقتش را با آنها ادامه داد تا زمانی که قصد رفتن به جبهه داشت. نیرویی متعهد و کاری بود. در صورتی که اگر کاری را آغاز میکرد تا به سرانجام نرساند رها نمیکرد. همیشه در برابر خانوادهاش با احترام خاصی برخورد میکرد و مواظب حال و احوال آنها بود. زمانی هم که به خدمت رفت و راه به جبهه داشت در مرخصیهایش از جبهه زیاد حرف نمیزد تا آنها را ناراحت نکند.
رفتار و اخلاق شهید بسیار عالی و با همه مهربان بود. مردی انقلابی و پیرو خط امام(قدس سره) و اسلام بود. شهید سیدمرتضی حسینی مردی فعال و خدمتگزار به اسلام و پیرو خط امام(قدس سره) بود. رفقای او میگویند به ما گفت: بیایید برویم از اسلام و قرآن حمایت نمائیم. اسلام الان احتیاج به خون دارد من نمیتوانم از سربازی غیبت نمایم و آنجا در جبهه سرباز کم باشد.
پس از انقلاب به خدمت سربازی رفت، چند ماهی خدمت نکرده بود که جنگ آغاز شد و او که سرباز ژاندارمری بود به دهلران اعزام شد. دورهی سختی داشت، دیدن خانوادههایی که از خانه و کاشانهی خود فرار کرده بودند و به سمت شهرهای دیگر میرفتند، اذیت کننده بود و از آن ناراحت کنندهتر کشتن زن و مرد و کودک و جوان این مناطق بود که اشک را بر گونههایش جاری کرد. او پس از مدتی که در جبهه حضور داشت در شانزدهمین روز از بهمن ماه سال 1359 در منطقهی میمک -دهلران- بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را به اراک آوردند و پس از وداعی سخت و جانسوز با خانوادهاش به خاک سپردند.