بسم الله الرحمن الرحیم
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. با درود به رهبر عالی قدر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی(قدس سره) و با درود به روان پاک شهیدان در راه حق و فضیلت که با خون پاکشان درخت تنومند اسلام را آبیاری کردند و درود بیپایان به پدران و مادران شهیدپرور که عزیزانشان را به خاطر خدا روانه جبهه کردند. هر مسلمان غیرتمند باید حافظ دین و کشورش باشد و من که هجوم بیرحمانه دشمنان را به کشور عزیزمان مشاهده کردم، نتوانستم بیتفاوت بنشینم و دیگران از جان خود گذشته و با عشق به شهادت، عازم جبههها شوند. من هم احساس وظیفه کردم که به یاری برادرانی بروم که به دست دشمنان به شهادت میرسیدند. بنابراین به کمک آنها شتافتم و شاید بتوانم به آرزویی که در دل دارم و آن شهادت است، به آن برسم.
من به شماها همه سفارش میکنم که تا آخرین قطره خون از اسلام و امام(قدس سره) عزیز حمایت کنید و نگذارید خدای ناکرده زحمتهایی که تا به حال رزمندگان کشیدهاند، به هدر برود و اگر شهید شدم، مجلسم را به یاد علیاکبر(علیه السلام) امام حسین(علیه السلام) بر پا کنید و برایم چندان اشک نریزید، زیرا من از حضرت علیاکبر(علیه السلام) عزیزتر نیستم و از پدر و مادر و دیگر بستگانم میخواهم که صبر اختیار کنند تا خداوند از آنها راضی و خشنود شود و از پدر و برادرم میخواهم که راه مرا ادامه دهند و جهاد در راه خدا عبارت است از جنگ کردن با دشمنان دین به دستور پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) یا امام یا نایب خاص آن حضرت.
یک پیام برای ملت شهیدپرور ساروق دارم و آن این است که راه مرا ادامه دهند و با مشت محکم بر دهان دشمنان اسلام و امام(قدس سره) بزنند و نگذارند که منافقین سر از کار خود بردارند و تمام منافقین را سرکوب کنند و تمام آنها را محاکمه کنند. ملت شهیدپرور ساروق، تا آخرین قطره خونتان از انقلاب اسلامی حمایت کنید. پیشمرگ روحالله(قدس سره).
غلامعباس نوروزی دوست.
شهید غلامعباس نوروزی دوست در اولین روز از خردادماه سال ۱۳۴۳ در روستای ساروق از توابع شهرستان اراک چشم به دنیا گشود. در کنار امامزاده 72 تن با فرهنگ دینی تربیت یافت و در شش سالگی به مدرسه رفت. گام به گام در طریق اندوختن دانش پیش میرفت، ولی این حرکت تا مقطع راهنمایی بیشتر ادامه نیافت.
برای به حرکت در آوردن چرخهای زندگی، به کمک پدر شتافت و مدرسه را رها کرد. اما گامهای استوارش همپای امت حزبالله و دیگر جوانان انقلابی پیش میرفت. تا آنکه خورشید پیروزی از افق انقلاب سر زد و میهن اسلامی را روشن ساخت.
هجوم دشمن که به این کشور آغاز شد، احساس کرد باید مردانه قدم در میدان دفاع بگذارد. در یک دوره آموزش نظامی شرکت نمود و دست و پا و بازویش با سلاح آشنا شد و به جبهه رفت تا آتش سلاحش را به سینه متجاوزان بریزد.
او به عنوان پاسدار افتخار و نیروی سپاه اراک مأمور به پادگان ابوذر در منطقه دشت ذهاب بود که مأموریت مییابد، گروهی از خانواده شهدا را به پیرانشهر ببرد. هنگام انجام مأموریت آنها در محور پیرانشهر به تمرچین موردتهاجم خمپارهای دشمن واقع میشوند و غلامعباس در بیست و هفتم آبان ماه سال 1362 بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.