بسم الله الرحمن الرحیم
(رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ).
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب و امت شهیدپرور ایران و رزمندگان اسلام در جبهه حق علیه باطل و حمد و سپاس بیکران خدائی را که رحمت بیپایانش را شامل حال بندگانش نموده و برای هدایت این ملت مظلوم و نجات دادن از چنگال مستکبرین این نعمت خود (امام خمینی(قدس سره)) را به بندگانش هدیه نموده. خدایا بر این نعمت بزرگ خود چگونه شکرگزار باشیم که ما را از حاکمیت طاغوت و انحراف به صراط مستقیم هدایت نمود و حال لیاقت پاسداری از حکومت قرآن و ریشهکن نمودن ظلم را به ما عنایت فرما تا آنچه که در توان داریم در راه هدف والای خود که همان راه اسلام عزیز میباشد، جهاد نماییم، هر چند اعتراف میکنیم که شایستگی این مسئولیت بزرگ را ندارم ولی که اکنون فرمان رسیده است و امام(قدس سره) ما این بنده پاک تو، این بنده مخلص تو که ما را به جهاد خوانده است ما هم به سلاح نیازمندیم. خدایا ما را به سلاح ایمان، تقوا و نیروی صبر مسلح کن و شهادت در راهت را روزی ما بگردان.
و اما شما خواهران و برادران، راهی را که من انتخاب نمودم با شناخت بود و راهی است که در آن باید برای استحکام بخشیدن به نظام جمهوری اسلامی از خود و جان مایه گذاشت و اگر در این راه افتخار شهادت نصیبم شد به آرزویم رسیدهام زیرا رسالت مکتب ما چنین است که اگر خونی ریخته نشود و نهال اسلام آبیاری نگردد پس چگونه اسلام گسترش پیدا خواهد کرد و امروز روزی است که حجت خدا بر همه ما تمام شده همچنان که خداوند میفرماید: (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ). پس من هم با کمال میل به این جبهه مقدس که برای پیروزی اسلام است میروم چون ما به خودمان تعلق نداریم که راحتطلب باشیم یا در پی آسایش دنیوی باشیم. نه این ارزشی ندارد بلکه ما خلق شدهایم تا جانشین خدا در روی زمین باشیم و تا آزمایش شویم پس در صدور انقلاب اسلامی کوشا باشید و از این انقلاب پر برکت الهی پاسداری کنید.
برادر و خواهرانم امیدوارم که مرا حلال کنید و از شما میخواهم که پس از شهادتم راه شهیدان را ادامه دهید و با روحیه قوی به اسلام خدمت کنید. خداوند انشاءالله به شما توفیق صبر عنایت فرماید.
(و اما تو ای همسرم) ای کسی که در شادیام شاد بودی و در ناراحتیام غمگین و تو که این همه محبت و فداکاری نسبت به من از خودت نشان دادی و من هرگز نتوانستم خوبیهای تو را جبران کنم و هرگز برایت شوهر خوبی نبودم. امیدوارم مرا ببخشی و حلال کنی. و همواره در طول زندگیات با یاد خداوند متعال و در خدمت به اسلام و مسلمین پیروز و سربلند باشی و از تو میخواهم که در تربیت فرزندانم مهدی و هادی و اشرف سعی خودت را بکنی چون بچهها از خداوند امانتی و از من یادگاری در پیش تو میباشند. این امانتها وظیفهای بس سنگین است پس بچهها را طوری تربیت کن که ادامهدهنده راه شهیدان باشند چون شهید گریه و زاری نمیطلبد بلکه پیروی میطلبد.
همسرم بعد از من اگر تمایل به ازدواج داشتی بچهها را به برادرم بسپار و تو را در کارهای فرزندانم وصی خود قرار میدهم امیدوارم که موفق باشی. در ضمن مبلغ پنج هزار تومان به مادرم بدهید جهت امرار معاش و کفن و دفن ایشان. همسرم جان تو، جان بچهها، مواظبشان باش.
باری اگر لیاقت این را پیدا کردم که به فیض عظیم شهادت برسم جنازه مرا در تهران در بهشتزهرا دفن کنید و با دعا رزمندگان اسلام و رهبر عزیزمان و با فاتحه مرا نیز یاد نمایید. همهتان را به خداوند بزرگ میسپارم.
شهید والامقام عبدالله نوروزی شیر مردی دلاور که برای مقابله با دشمن بعثی لباس بسیج به تن کرد و آماده نبرد شد. او دلیرمردی بود که تمام علاقه و آرزوهای دنیویاش را در دل از بین برد و برای رسیدن به معشوق آسمانی خود بال و پر گشود. او راه سعادت را یافته بود و خوب میدانست برای رسیدن به آسمان باید از زمین دل ببرد. او راه پرواز را آموخته بود و آماده بود تا به آنچه که شایسته و برازنده مردان خداست دست پیدا کند.
او در روستای قالهر از توابع شهرستان دلیجان و در خانوادهای مذهبی و روستایی در چهاردهمین روز از خردادماه سال 1326 دیدههایش را به روی زیباییهای دنیایی باز کرد و چشم و چراغ خانوادهای شد که منتظر حضور و آمدنش بودند. آمدنی از جنس تربیت و تعلیم، آمدنی از جنس داشتن پشت و پناهی برای خانواده و حالا او شده بود همهکس و کار مشهدی خیرالله، پدری که کشاورزی میکرد و داشتن پسر برای کشاورز یعنی کمکحال و نیروی تازه نفس برای یاری به او.
دوران کودکیاش سراسر پر بود از علاقه و مهر، محبت و تعلیم و انتخاب راه درست برای زندگی و بندگی خداوند که خانواده در سر راهش قرار دادند.
چون در روستا امکانات اولیه تحصیل وجود نداشت مجبور شد تا به کار بپردازد و تحصیل نکند ولی در با رفتن به مکتب خانه و نشستن پای درس ملای روستا علوم دینی و قرآنی را فرا گرفت و سواد قرآنی داشت.
از دار دنیا به جز پدر و مادری مهربان تنها خواهری داشت که انیس خلوت و جلوتش بود و هر باری که از راه میرسید مشتاقانه به سویش میدوید و با یک کلمه خسته نباشی خستگی را از او دور میکرد. خواهری که امید برادرش بود و هم صحبت روزهای تنهاییاش. زمان ازدواجش هم که فرا رسید با همسری مؤمنه ازدواج کرد و زندگی مشترک را در زیر سایهی اسلام آغاز کرد. در نیروگاه برق تهران مشغول به کار شد.
با آغاز جنگ تحمیلی خودش را به بسیج رساند و از سوی تیپ 27 محمد رسولالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عازم جبهه شد تا نامش در دفتر مردان بیتالمقدس جای گیرد. خرمشهر آزاد شد و او که به خواستهاش رسیده بود در دوم خردادماه سال 1361 بر بال ملائک به سوی رستگاری پر کشید. پیکر مطهر شهید را در بهشتزهرای تهران به خاک سپردند.