بسم الله الرحمن الرحیم
) وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
خالقی که حی قیوم است و جود لایزالش سایه گستر بر تمامی اهل عالم که اسوهای از سلاله رسولان را برگزید تا کاروان در ظلمت فرو رفته و این کشتی طوفان زده را به ساحل نجات رهنمود سازد.
خدایا تو گفتی وقتی بمیری مرا خواهی دید، ای کاش هر لحظه جان میدادم و به دیدارت نائل میگشتم. در آغاز سخن از شما امت شهیدپرور میخواهم که ادامه دهنده راه شهیدان باشید ... از همه ما محصلان و معلمان میخواهم که ادامه دهنده راه شهیدان باشند.
از شما خانواده عزیز تقاضا دارم که اگر جنازه نداشتم، بردبار و صبور باشید چون خیلی از شهدا هستند که جنازه ندارند و اگر هم داشتم در پیش قبر آقا دفنم کنید. مامان از تو میخواهم که مرا حلال کنی و خوشحال باشی که پسرت در راه خدا شهید شده است از شما برادران عزیز میخواهم که مرا ببخشید.
از خواهران عزیزم میخواهم که ادامهدهنده راه شهیدان باشند و به فرزندانشان اخلاق نیکو بیاموزند. میخواهم مرا حلال کنید شاید در انجام وظایف برادری کوتاهی کرده باشم از دوستان و آشنایان میخواهم که مرا حلال کنند الان که وصیتنامه مینویسم بعد از ظهر روز پنجشنبه 18|2|1365 است و از خدا میخواهم که این شبها را شبهای آخر من قرار دهد تا آن جا که میدانم قرضی ندارم و به اقوام و دوستان بگویید که کارهایشان را به خاطر من عقب نیندازند چون باعث عذاب من است و به رضا جان بگویید که صبر داشته باشد چون او مهمترین دوست من است که هر لحظه دوست داشتم به او بگویم داداش. و این دو بیت را برای سخنان آخرم مینویسم امیدوارم که به آن عمل کنید.
امروز به راه شهدا باید رفت با بیرق خون به نینوا باید رفت
راه همگی ز کربلا تا قدس است با رهبری روح خدا باید رفت
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
1. سوره آل عمران، 169.
مجتبی در پانزده شهریور 1345در شهر اراک در خانواده مذهبی به دنیا آمد. او از قبل از رسیدن به سن بلوغ پایبند به احکام الهی بود و نماز میخواند و روزه میگرفت. پس از طی کردن دوران کودکی به مدرسه رفت و از سال 1360 جهت ادامه تحصیل وارد هنرستان شهیدرجایی اراک شد. در همان سال با عضویت در بسیج و همکاری با انجمن اسلامی هنرستان فعالیتهای اجتماعی خود را شروع کردام. پسری کم حرف و به مسائل الکترونیک خیلی علاقهمند بود و اوقات فراغتش را صرف ساختن وسائل مختلف مینمود. او جلسات مختلفی با دوستان بسیجیاش داشت و در این جلسات با برگزاری دعای کمیل و دعای توسل بعد معنوی خود را تقویت میکردند.
مجتبی پس از چندی با پشت سر گذاشتن آموزشهای نظامی برای اولین بار به جبهه اعزام شد. هم زمان با حضورش در جبهه پدرش نیز در مناطق جنگی حضور داشت که در تاریخ 30|5|1363 در خوزستان به شهادت رسید. پس از شهادت پدر مسئولیت او در قبال خانواده افزایش یافت اما این مسئولیت باعث نشد در حضور مجتبی در جبهه خللی ایجاد شود.
مجتبی پس از نزدیک به سه سال خدمت در مناطق مختلف عملیاتی سرانجام به عنوان بسیجی گردان علی بن ابی طالب(علیهماالسلام) در جبهه فکه در نوزدهم اردیبهشت ماه سال 1365 بر اثر اصابت ترکش نارنجک تفنگی به بالای پیشانی مجروح شد و مدت 10 روز بیهوش بود که تلاش پزشکان برای مداوایش مثمر ثمر واقع نشد و در بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر مطهر شهید پس از تشییع در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.