با عرض سلام و درود به پیشگاه رهبر انقلاب اسلامی ایران و به امید پیروزی رزمندگان اسلام. اینجانب غلامرضا ملکی اعزام از شهرستان ساوه در تاریخ 15/9/65 و هماکنون در پادگان حر(علیه السلام) لشکر 42 قدر هستیم و امکان اعزام به خط اول میرود. این وصیتنامه را برای پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده مینویسم.
اگر من سعادت شهادت را داشتم و به درجه رفیع شهادت رسیدم از خانواده محترم میخواهم که برای من هیچ نوع گریه و زاری نکنند چون این دشمن خونخوار و از خدا بیخبر از پرپر کردن جوانههای انقلاب سعی خرد کردن روحیه شما را دارند. امام(قدس سره) را دعا کنید. رزمندگان احتیاج به دعای خیر شما دلیران و شهیدپروران دارند. دیگر سرتان را درد نمیآورم فقط در حفظ جمهوری اسلامی سعی کنید و باز هم ذکر میکنم که سر قبر من گریه نکنید چون با گریه و زاری شما در خانه پر شکوفه و جاودانی خود در عذاب به سر میبرند و با شادابی شما در قبر شاداب و سر حال خواهم بود. از تمام آشنایان و دوستان و همسایگان خویشان و فامیلها حلالیت بگیرید. امام(قدس سره) را دعا کنید. رزمندگان را دعا کنید. به امید پیروزی تمام مستضعفان در عالم به امید آن روز که قلم به جای مسلسلها جای بگیرد. دانشآموزان عزیز شما در سنگر مدرسه مشت محکمتری به دشمن میزنید.
والسلام.
مسجد سنگر است، سنگرها را حفظ کنید.
شهید غلامرضا ملکی در اولین روز از تیرماه سال 1349 در روستایی از توابع شهرستان ساوه در خانوادهای مذهبی و متدین و بسیار سادهزیست، دیده به جهان گشود. تابستان آن سال برای خانواده ملکی بسیار خوش آب و رنگ بود و گرمای آن حس عجیبی را به خانواده منتقل میکرد و طبیعت رنگ دیگری داشت.
از همان ابتدایی که خودش را شناخت نمازهایش را به موقع میخواند و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که به همراه والدینش سحرهای ماه رمضان بیدار میشد و روزه میگرفت. در سن هفتسالگی وارد مدرسه شد و تا پایان دوره راهنمایی درس خواند.
در کودکی و نوجوانیاش در تمامی مراسمات مذهبی و محرم شرکت میکرد، هر وقت دلتنگ میشد او را در مسجد میشد، پیدا کرد. چندی پس از پیروزی انقلاب کسانی که چشم دیدن خوشحالی و استقلال مردم ایران را نداشتند به کیان جمهوری اسلامی ایران حملهور شدند و قصد نابودی انقلاب را داشتند ولی جوانانی از این مرز و بوم به فرمان پیر و مرادشان گوش دادند و به جبهههای نبرد رفتند. او هم مثل دیگر جوانان انقلابی در سال 1365 به عنوان بسیجی لشکر مهندسی رزمی 42 قدر وارد جبهه شد و حدود چهار ماه در جبهه خدمت کرد تا این که در تاریخ ششم بهمنماه سال 1365 در منطقه شلمچه عراق اجر خدمتش را گرفت و در عملیات کربلای 5 به درجه شهادت نائل گشت. پیکر پاکش را در امامزاده سید علیاصغر ساوه به خاک سپردند.