بسم الله الرحمن الرحیم
اکنون درخت تنومند اسلام خون میخواهد تا بارورتر گردد همانطوری که سرور شهیدان امام حسین(علیه السلام) و یاران با وفایش با خون خود اسلام راستین را احیاء نمودند مگر نه اینکه مردن حق است، چه بهتر که مرگ مرگی شرافتمندانه باشد.
پیام به شما ملت شهیدپرور ایران این است که پشتیبان ولایتفقیه باشید. برای او دعا کنید. تنها سلاح برنده علیه ستمکاران ایمان به الله و اتحاد شما مسلمین است پس از تفرقه بپرهیزید و به ریسمان الهی چنگ بزنید و تا آخرین قطره خون خود از اسلام حفاظت و پاسداری کنید. برادر عزیزم من بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم در راه الله برای پاسداری حراست از انقلاب کبیر اسلامی که خونبهای 16 هزار کشته و مجروح است در غرب کشور آمدم و به جنگ علیه ضد خدا پرداختم من گام نهادن را در این مسیر خدایی را یک عبادت میدانم و اگر ظاهراً شکست خورده و یا کشته شوم پیروزم.
تابوت مرا بر جای بلند بگذارید تا باد بوی مرا به نزد دوستدارانم برساند. دستهایم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم بدانند با خود چیزی نبردهام چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند کورکورانه نمردهام دهانم را باز بگذارید تا مردم بدانند که با گفتن کلمه لا اله الا الله به شهادت رسیدم.
13/7/62.
خاطره:
او آخرین بار قبل از اعزام به جبهه همراه با برادر و عمویش به زیارت امام رضا(علیه السلام) رفت و هنگام خداحافظی از خانواده میرفت و پشت سرش را نگاه میکرد و خود میدانست که دیگر بر نمیگردد. در جبهه همیشه جزء داوطلبین خط مقدم بود. او فردی ولایتمدار بود و خانوادهاش را به این امر توصیه مینمود.
او بسیار به فقرا کمک میکرد و اما خمینی(قدس سره) را مراد و مرشد خود در همه کارها میدانست.[1]
1. شقایقهای شکسته، ص ۲۹.
شهید مصطفی ملکی دومین شهید روستای سورانه بود، وی در پنجم خردادماه سال 1342 در روستای سورانه از توابع شهرستان شازند به دنیا آمد. او سومین فرزند خانواده بود، فردی با اخلاق و خوشرفتار و خیراندیش و همیشه به فکر تهیدستان بود؛ تا جایی که پیراهن خود را نیز به تهیدستان میداد. بارها شد که مادرش میگفت: تو اگر میخواهی پولی یا چیزی برای من بگذاری من نمیخواهم آن را به نیازمندان بده، در جبهه مرخصیهایش را به دیگران میبخشید و خود جای آنها میماند. تحصیلات خود را تا پایان مقطع ابتدائی در همان روستا ادامه داد و پس از آن به دلیل مشکلات نتوانست ادامه تحصیل بدهد و از خصوصیات بسیار خوب اخلاقی ایشان میتوان به بزرگواری و مهربانی بسیار زیاد ایشان اشاره کرد. وی حاضر بود که به خاطر دفاع از ملت و آرمانهای بزرگ کشورش از همه چیزش بگذرد. وی همزمان با برادر دیگرش مجتبی هر دو سرباز بودند.
مصطفی به عنوان سرباز لشکر 28 کردستان بیش از یک سال در مناطق عملیاتی خدمت کرد و در حین عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق با ترکش توپخانه دشمن در یکم آذرماه سال 1362 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاکش را برای خانواده آوردند. و پس از تشییع باشکوه در زادگاهش به خاک سپردند.