بسم الله الرحمن الرحیم
)وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
وصیتنامه اینجانب علیاكبر حمزهلو به مردم شهید پرور و پدر و مادر و خانوادهام، امیدوارم پدر و مادر عزیزم كه رنجهای طاقت فرسا مرا بزرگ كردهاید، مرا ببخشید و مبادا بر سر مزارم گریه كنید چرا چون كه دشمن بر ما میخندد و خواهر و برادرم مرا ببخشید و راهم را ادامه دهید. باری خانوادهام، همسرم، و بچههایم، مرا ببخشید و امیدوارم كه خداوند منان پشت و پناه شما باشد. اینجانب 5 فرزند خردسال دارم كه یك یك آنها را به خدای بزرگ میسپارم و یك پسرم 8 ماهه است كه آن روزی كه میخواستم به جبهه بیایم در اثر سرما صورتش كبود شده بود و آن را به علیاصغر(علیه السلام) امام حسین(علیه السلام) بخشیدم علی اصغر و علی محمد عزیزانم راه پدرتان را كه در اهداف مقدس انقلاب و دین مبین اسلام به شهادت رسید، شما هم قدر همدیگر را بدانید و راه پدر خود را ادامه دهید دخترم مریم و ملیحه شما هم كنیزان حضرت زینب(B) باشید و هیچ گونه نگرانی نداشته باشید باری از تمام قوم و خویشان و همكاران عزیزم و تمام كارگر كارخانه آلومرول اگر از این حقیر اشتباهی دیدهاند به بزرگواری خودشان ببخشند. باری از آنها خواهشی كه دارم امام(قدس سره) را تنها نگذارید و پشتیبان رزمندگان اسلام باشید و كار شكنی نكنید كه خداوند شما را دوست نمیدارد. راه شهیدان كه همان راه پیامبران است، ادامه دهید و لحظهای ساكت نباشید به امید پیروزی رزمندگان اسلام و باز شدن كربلای امام حسین(علیه السلام) و نابودی صدام و صدامیان و حزب بعث كثیف و شما هم پیروز هستید. اگركشته شویم و اگر بمیریم پیروز هستیم و پیام من به ملت شهید پرور انقلاب اسلامی ایران این است كه جبههها را گرم نگه دارند و پشتیبان رزمندگان و یار و یاور امام(قدس سره) عزیز باشند و همچنین كه امام(قدس سره) فرمود: مسجدها سنگرند، سنگرها را حفظ كنید و نماز جمعه كه میفرمایند: مكهی فقرا است، ترك نكنید. بیشتر به نماز جمعه بروید و پشتیبان رزمندگان سلحشور باشید مبادا لحظهای جبههها را فراموش كنید خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از نهضت خمینی(قدس سره) محافظت بفرما.
1. سوره آل عمران، 169.
علیاکبر در اولین روز از خرداد ماه سال 1334 در روستای لکان از توابع خمین متولد شد. کودکی را در کنار خانواده به کار و تحصیل اشتغال داشت و تا پایان دوره ابتدایی تحصیل کرد. او از نوجوانی همدوش پدر در مزرعه کار میکرد تا در تامین مخاج زندگی موثر باشد. پس از پایان خدمت سربازی به شهر اراک مهاجرت کرد و در کارخانه آلومرول به عنوان کارگر شروع به کار کرد. در سال 1354 ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد.
علیاکبر انسانی کامل و با ایمان بود که با اسلام و مسائل اعتقادی انس عمیقی داشت. اهل نماز و روزه و فرزندی دلسوز برای پدر و مادرش بود.
در شروع انقلاب با شرکت در تمام راهپیماییها و تظاهرات بر علیه شاه با آگاهی کامل در خط اسلام و امام(قدس سره) بود و دیگران را به حمایت از حضرت امام(قدس سره) دعوت میکرد.
فعالیت زیاد و تلاش فراوانی در تأمین مایحتاج خانواده خویش و خدمت به پدر و مادر و خواهرش داشت.
از زمان شروع جنگ سراپا گوش به فرامین امام(قدس سره) امت بود و علیرغم داشتن پنج فرزند و پدر و مادری که نیاز به یاری او داشتند، از هر فرصتی برای حضور در جبهه استفاده میکرد و با تأکید زیاد بر واجب بودن جهاد، نگران این بود که چرا نمیتواند در جبهه بماند. او یک مرحله به کردستان اعزام شد و در مرحله دوم به جبهه جنوب رفت و در مدت شش ماه که در مناطق عملیاتی حضور داشت در سه عملیات شرکت کرد. در مرحله سوم اعزام به جبهه در عملیات کربلای 5 به ندای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) لبیک گفت و شهادت را که همیشه یکی از خواستههای خود میدانست، با چهرهای باز پذیرا شد و در حالی که به عنوان آر پی جی زن گردان روح الله(قدس سره) در شلمچه به نبرد با مزدوران بعثی مشغول بود، بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه به شهادت رسید. پیکر شهید پس از تشییع در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.