بسم الله الرحمن الرحیم
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان مطهر شهداى گلگون كفن انقلاب اسلامى.
با درود و سلام بر روان پاك و مطهر شهداى كربلا مخصوصاً حسین(علیهم السلام) و با درود و سلام بر منجى عالم بشریت مهدى موعود امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش خمینى(قدس سره شریف) روح خدا و با درود و سلام بر رهبر انقلاب اسلامى حضرت آیت الله العظمی خامنهاى و با آروزى پیروزى حق بر كفار باطل و شفاى عاجل معلولین و مجروحین جنگ تحمیلى و با درود به خانوادههاى شهداى انقلاب اسلامى.
)إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الَّذِینَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ).[1]
در حقیقت خدا دوست دارد كسانى را كه در راه او صف در صف چنان كه گویى بنایى ریخته شده از سرباند جهاد مىكنند. خدمت پدر عزیزم و مادر گرامیام دعا و سلام میرسانم. خدمت برادران عزیزم دعا و سلام میرسانم. خدمت همسرم دعا و سلام میرسانم و از آنها طلب بخشش را دارم و از آنها میخواهم كه مرا حلالم كنند و از برادران عزیز و همه و همه آرزوى این را دارم كه اسلحه مرا به زمین نگذارند و تا آخرین نفس راه مرا ادامه دهند. از همسرم میخواهم كه فرزندم را كه خداوند به من امانت داده با تربیت كامل تحویل جامعه دهد و آن را بزرگ كند و به جبهه بفرستد تا دشمنان اسلام بفهمند كه ما كودكانمان از بچگى با ایمان و با شجاعت هر چه تمام خون خود را در راه رضاى خدا میدهند. ما وظیفه خود میدانیم كه در راه رضاى خدا براى اسلام كشته شویم.
انسان روزى به دنیا مىآید و روزى هم باید از دنیا برود. چه بهتر كه انسان با ایمان بمیرد و زیر سایه قرآن بمیرد.
مگر خون من و بقیه برادران از خون حسین(علیهم السلام) شهید و دیگران رنگین تر است؟ سخن از افتخار پر غرور قهرمانان اساطیر تاریخ و دیوارهاى بلند خشم نیست، سخن از شبنم صبحگان و لطافت گلبرگهاى بهارى نیست، سخن از واژههاى آتشین است كه تاریخ را میسازد و انسان را به اعلا علیین هدایت میكند. و همچون مشعلى فروزان در دلها میسوزد. سخن از عشق است. عشق تك چراغى بیدار در شبى تاریك است. نگذارید خصم و ظلم و تیرگى بر شما پیروز شود.
هر چه شما در توان دارید بكوشید كه از جایى كه تاریكى و ظلم است رها و بر جاى روشن و نورانى بروید تا میتوانید در راه خدا و براى رضاى خدا گامهاى مصمم خود را بردارید.
چو باید سرانجام بر خاك رفت خوشا آن كه پاك آمد پاك رفت
دیگر بیشتر از این وقت شما برادران و خواهران عزیزان را نمیگیرم و با روحى شاد در راه خدا و به سوى خدا میروم. در ضمن در شهادت و مرگ من گریه نكنید. زیرا گریه شما مایه خشنودى دشمن و ناراحتى من و خنده شما مایه خوشبختى و ایثار من و مرگ دشمن میشود.
1. سوره صف، 4.
شهید غلامرضا حمزه لویی در دوازدهم شهریور ماه سال 1350 در روستای لکان از توابع شهرستان خمین و در خانوادهای روستایی که اهل تلاش و کار بودند، دیده به جهان هستی گشود. دوران کودکیاش را در کنار پدر و مادرش سپری کرد و توانست در این مدت نماز و قرآن را بیاموزد. در کنار تحصیل تا کلاس سوم راهنمایی در کارها به کمک پدرش میرفت تا در امرار معاش خانواده سهمی داشته باشد.
با رسیدن به ایام جوانی پس از پایان دفاع مقدس به عنوان پاسدار وظیفه برای گذراندن دوره سربازیاش و خدمت به انقلاب اسلامی به سپاه رفت و پس از پایان دوره آموزش در گردان سوم از لشکر 71 روحالله(قدس سره شریف) مشغول به خدمت شد. چند ماه از خدمتش گذشته بود که برای ماموریت دفاعی از کشور به کرمانشاه اعزام شدند. او در عملیات توکلت علیالله علیه منافقین شرکت کرد و در سیزدهم فروردین ماه سال 1370 در کلار عراق به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید را در گلزار شهدای روستای لکان به خاک سپردند.