بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی انسان اندکی به فکر فرو میرود و خود را در مییابد میفهمد که از کجا آمده و در کجاست و به کجا میرود. دیگر جز انسانیت و انسان شدن به چیز دیگر فکر نمیکند. میخواهد تمام هستی خود را فدا کند تا به کمال برسد، رنگ الله بگیرد، پس زندگی و تجملات کذایی برای او بیاهمیت میشود، هرگز زیر بار ستم نمیرود و مرگ سرخ را بر آن ترجیح میدهد.
ای امت مسلمان ای دوستان و خویشان همه و همه مزه تلخ حکومتهای غاصب را چشیدهاید و میدیدید که زندگی خلاصه میشد در فساد. اصلاً انسانیت انسان معنی نداشت ولی اکنون به یاری و نصرت خداوند جمهوری اسلامی به رهبری زعیم عالیقدر امام خمینی(قدس سره) در این کشور برقرار شد، دیگر با شماست که شکرگزاری کنید. نکند خدای نخواسته قدر این نعمت و امام(قدس سره) را ندانید و خداوند باز آن گمراهان را بر شما مقتدر گرداند. همیشه یار و پشتیبان امام(قدس سره) باشید.
پدر و مادر مهربانم حلالم کنید، میدانم زحمات بیحدی برایم کشیدهاید و آن دین پدر و مادری به جای آوردهاید اما من شرمسارم نتوانستم فرزند لایقی برایتان باشم. ببخشید ولی برایم گریه نکنید همانند کوه استوار باشید خداوند شما اجر اخروی عنایت فرماید. اخویها و همشیرههایم حلالم کنید. از شما خواهش میکنم حرفهای امام(قدس سره) را آذین گوش خود قرار دهید و در هیچ زمانی امام(قدس سره) را تنها نگذارید به عقاید پوچ یاوهسرایان توجه نکنید.
تو ای همسر عزیزم، حلالم کن. حق بزرگی بر گردن من داشتی نتوانستم ادا کنم ولی بعد از من مسئولیت شما سنگین میشود و بزرگترین برنامهات تربیت نور چشمم طیبه السادات طبق قوانین اسلامی و زینب(علیها السلام) وار است. خداحافظ همگی.
تاریخ 11/12/60، سیدمصطفی موسوی.
خاطره:
اخلاق و رفتارش بسیار خوب بود، در کارهای خیر پیشقدم بود. وقتی شهیدی برای کمیجان آورده بودند بسیار غمگین بود و میگفت: همه رفتند و ما ماندهایم. او عاشق امام(قدس سره) و انقلاب بود.
شهید سید مصطفی موسوی، در نوزدهم شهریورماه 1333 در روستای فامرین از توابع بخش وفس در خانوادهای کشاورز و متدین، دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش پشت سر گذاشت و برای ادامه تحصیل ساکن شهر اراک شد. در آن شهر تا پایان دوره متوسطه درس خواند و سپس دوره کاردانی را در رشته ریاضی تحصیل نمود و پس از مدتی به عنوان معلم مشغول به کار شد. در سال 1356 ازدواج کرد و در هنگام شهادت یک فرزند داشت.
روحیه انقلابی و حس نوعدوستی سبب شد از زمان آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران داوطلب حضور در جبهه باشد؛ لذا در زمستان 1360 علیرغم داشتن همسر و دختری خردسال بار سفر بست و برای دفاع از دین و میهنش راهی مناطق جنگی جنوب شد.
معلم بسیجی پس از چند ماه حضور در جبهه به عنوان بسیجی گردان چهارده معصوم(علیهم السلام) از تیپ 8 نجف اشرف در چهارم فروردینماه 1361 در منطقه رقابیه با ترکش خمپاره دشمن که بر سر و گردنش آسیب رساند به شهادت رسید. پیکر مطهر معلم شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.