بسم الله الرحمن الرحیم
( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. وصیتنامه بنده حقیر خدا سید مهدی موسوی.
وصیتی به امت حزبالله.
اکنون که توفیق شهادت نصیبم شده، وصیتهایی دارم که با شما حزبالله در میان میگذارم، البته باید بگویم که من خیلی کوچکتر از آنم که به شما امت قهرمان وصیت کنم. ولی این کار وظیفه هر مسلمان است. (ای امت حزباللهی ایران شما خود بهتر میدانید که این انقلاب تا اینجا شهیدان زیادی داده است و خونهای زیادی ریخته شده تا انقلاب به اینجا رسیده است و اکنون نیز نباید سستی و ضعفی از خودشان نشان دهیم. همیشه گوش به فرمان آن پیر جماران بتشکن زمان، امام(قدس سره) امت باشید و لحظهای از سخنان او غافل نمانید. زیرا حکم او حکم قرآن است و به غیر از این چیز دیگر نمیباشد.) و هرگز تن به صلح با دشمن ندهید و تا آخرین قطره خون خود با دشمن مبارزه کنید که امام(قدس سره) عزیز فرموده است: چه بکشید و چه کشته شوید، پیروزید.
اما مواظب باشید که در کارهایتان خدا را فراموش نکنید و در رنجها و سختیها و خوشیها همیشه به یاد خدا باشید و تنها به او توسل جوئید و تنها از او یاری بخواهید که در قرآن مجید آمده است:
(يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ ).[2] دست خدا بالای همه دستها است. اما مسئله دیگری که باید با شما در میان بگذارم این است که به این منافقهای از خدا بیخبر اجازه ندهید که هر کسی که میخواهند انجام دهند بلکه اول آنها را نصیحت کرده و اگر گوش ندادند بعداً با آنها با قاطعیت برخورد کنید و از آنها بخواهید که دین حق را پرستش کنند و همچنین پیامی دارم به همه مردم ایران نه، بلکه همه مردم جهان که بدانند من نه به زور جبهه آمده بودم و نه کسی من را تهدید کرده بود که به جبهه بیایم و نه به خاطر مادیات و مسائل دیگر به جبهه آمدم بلکه فقط و فقط برای به دست آوردن رضای خدا بود که به جبهه آمدم و در این راه اگر پیروز شویم خیلی خوب است و اگر شهید هم شویم باز هم خوب است زیرا شهادت سعادت است و این سعادت نصیب همه کسی نمیشود.
1 - مبلغ 200 ریال به برادر محمدعلی مرادی بدهکار هستم که بدهید بچههای انجمن بپردازند.
2 - مبلغ 200 ریال به انجمن اسلامی بدهکار هستم که آن را هم بپردازید.
3 - مبلغ 30000 سی هزار ریال از پولم را به انجمن اسلامی بدهید تا در جهت رضای خدا خرج کنند.
4 - 10 شبانهروز نماز و روزه قضا دارم که از دوستان و آشنایان میخواهم برایم بگیرند.
5 - از خدا برایم طلب مغفرت کنید.
6 - اگر از کسی طلبکار بودم، میبخشم و اگر کسی از من طلبکار است برود خانه و بگیرد.
7 - اگر از من بدی دیدید، حلال کنید.
شعار همیشگی یادتان نرود.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار.
والسلام علی من التبع الهدی، سید مهدی موسوی
1. سوره آل عمران، 169.
2. سوره فتح، 10.
شهید سید مهدی موسوی در سیزدهم خردادماه سال 1348 در خانوادهای متدین و دین باور در شهر اراک متولد شد. از وقتی خود را شناخت، در تلاش بود برای بهتر شدن. یا در انجمن اسلامی بود، یا در پایگاه بسیج. تا سال دوم دبیرستان درس خواند. اقتصاد میخواند و بدش نمیآمد آن را در دانشگاه ادامه دهد، اما زمزمههای جنگ از همهجا بلند شده بود. سید مهدی میدید که دوستان و همکلاسیهایش یکییکی راهی جبهه میشوند. دلش بیقرار رفتن بود.
خردادماه سال 1363، راهی شرق دجله شد، در قامت یک امدادگر در گردان امام حسین(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) نزدیک به سه ماه در جبهه ماند و به مرخصی آمد، اما دیگر روی پابند نبود برای برگشتن. دیماه همان سال، به جبهه برگشت و باز هم امدادگر بود، اما این بار دیگر برگشتی در کار نبود. در عملیات بدر، در آخرین روزهای سال 63، ترکشهای خمپاره دشمن بعثی صورتش را مجروح کردند تا با سیرتی شفاف و روشن به ملاقات خدا برود.
پیکر مطهر شهید را در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپردند تا در کمتر از سال بعد میزبان برادر شهیدش - سید مجتبی – باشد که در شلمچه به شهادت رسید