بسم الله الرحمن الرحیم
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ).[1]
در ابتدا سخنم را به نام الله و به یاد الله آغاز میکنم. به نام او که مبدأ و مقصدم و معشوقم و نهایت آمالم و پایان آرزویم است و پس از آن پیامبر عظیمالشأن اسلام حضرت محمد بن عبدالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و پس از درود به امامان و جانشینان او و آخرین آنها مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) که در پس پرده نیست، از دیده اغیار جهان است و منتظر دستور الهی برای ظهور و برچیدن بساط ظلم و ستم از دوری زمین میباشد، سخنم را آغاز میکنم.
در این موقعیت حساس که دشمن قلدر از مرزهای کشور اسلام به قصد انهدام انقلاب اسلامی حملهور شده است و آمریکای فتنهگر و شوروی متجاوزگر به یاری نوکران دست نشانده خود در پی ضربه زدن به انقلاب اسلامی از حد طریق ممکن میباشد و در این لحظات که یکی با چهره کفر و دیگری با چهره نفاق با انقلاب ما برخورد میکند و در این لحظات که چشم امید جهانیان به انقلاب دوخته شده است و با اضطراب و نگرانی جریان انقلاب را نظارهگرند. پس از مدت یک سال و نیم که از شروع جنگ تحمیلی میگذرد، توفیق حضور در جبهههای جنگ را یافتهام و امید دارم که این جبهه که جهاد اصغر ماست، مقدمهای باشد بر جهاد اکبر که مبارزه با نفس و تزکیه درون و قلب ما از ناپاکیها و سیاهیهاست و از خداوند متعال در این راه توفیق میطلبم که همه یاریها از طرف خداست و همهچیز به خاطر اوست و اگر نه کوچکترین ارزشی ندارد. جبهه به خاطر جبهه، جبهه به خاطر غنیمت، جبهه به خاطر فدک و جبهه به خاطر چیزهای دیگر نه تنها هدایت و رستگاری نیست که عین شرک و دوگانهپرستی و چندگانه پرستی است، چه رسد به اینکه جبهه به خاطر و یا خودنمایی و احساسات و غیره باشد که اول مصیبت است.
اکنون که عازم جبههام خداوند خودش شاهد است که روح و جانم را عشق به شهادت و مرگ سرخ در راه هدفهای عالی پر کرده است. راستی اگر قرار است که ما بمیریم چه بهتر که این جان نا قابل که لطفی از الطاف خداست. در راه خود او هدیه کنیم که او خود خریدار جانهای ماست. آن هم به چه بهایی که هرگز لیاقت آن را نداریم به بهای زنده بودن و رزق خدا را به دست آوردن و رضای او را به چنگ آوردن که بالاترین مقام قرب الهی است چه بهتر که خون خود را در راهی بریزیم که درخت پربار اسلام را آبیاری کنیم و گناهان و زشتیها و نا پاکیها و کوتاهیهای خود را جبران نمائیم. با عملی سیاه و رویی سیاه و قلبی سیاهروی به درگاه خدا آوردهایم تا ببینیم که آیا خدا نظر لطفی هم با ما دارد؟ آیا ریختن خون ناپاک ما در راه خود را میپذیرد؟ خدایا این سعادت را از ما دریغ مفرما.
ملت مسلمان ایران:
ارزش این روزگار و این دوران را پاس دارید و خدا را شکر کنید که در زمانی واقع شدهاید که خداوند متعال دین خود را به دست شما در زمین استقرار بخشیده است و شما را رهبران زمان و الگوی مستضعفان قرار داده است. به انقلاب و خط اصیل رهبری آن وفادار باشید و قدر این رهبر را بدانید که اگر ندانید خداوند این رهبر را از شما میگیرد و قومی را بر شما مسلط میکند که شایسته شما باشد. آنوقت تر و خشک با هم میسوزد و دعای صالحان شما هم مستجاب نمیشود و از انقلاب پاسداری کنید و در مقابل مشکلات پا بر جا باشید که بهای این انقلاب بالاتر از آن است که در تصورها گنجد و در خیالها درآید، انسان وقتی که در مقابل روحیههای جانباز و فداکار که جان خود را به کف نهادهاند و در راه خدا مردانه میکوشند و میجنگند و شهید میشوند، قرار میگیرد چقدر حقیر میشود که کسی که در برابرش از کمبود گوشت و گرانی مرغ و خاموشی برق ناله کند... برادران هشیار باشید که اگر دشمن یک روز به نام فدایی و مجاهد و جنبش و روزی به اسم ملی و ملیگرایی در مقابل شما میایستد و همیشه اینطور نیست. گاهی دشمن از هر انقلابی بیشتر دلسوز انقلاب میشود و از همه بیشتر سنگ انقلاب را به سینه میزند و میراث خود را از انقلاب میطلبد و در آن صورت است که شناسایی دوست از دشمن مشکل است و در اینجاست که صراط مستقیم از مو نازکتر و از تیغ برندهتر است و سقوط از هر طرف آن سقوط در ورطه هلاک و نابودی است. معیارها در نظرتان باشد نه افراد. حق را به افراد نه افراد را به حق بشناسید که امروز معیار اسلام است، از زبان امام امت خمینی(قدس سره) عزیز....
پدر و مادر عزیزم:
من مانند هر فرزند دیگری علاقه داشتم که در کنار شما بایستم و از مهر و محبت شما بهرهمند گردم و بعد از این به یاری خدا زحمات شما را جبران کنم اما شنیدم فریاد رهبرم را که میفرمود: جوانها به جبهه هجوم برند و نگذارند کسانی که آنجا هستند، دلسرد شوند. حس کردم که این ندا همان صدای «هل من ناصر ینصرنی» حسین (علیه السلام) است که از اعماق قرون از شهدای اسلام از کلام امامان و نائبان به حق آنها از فریاد شیخ فضلالله نوری، مدرس و کاشانی شهید و بالاخره از فریاد ناجی بزرگ بشریت حضرت امام خمینی(قدس سره) به گوش میرسد. دیدم که اینجا هم همان صحرای کربلاست و روز یا روز عاشورا اینجا هم لشکریان حسین(علیه السلام) در طرف صف کشیدهاند و ارتش یزید در طرف دیگر ... من با آرزوی پیروزی به جبهه میروم و در این راه با آغوش باز شهادت را میپذیرم. اگر خداوند مرا دارای لیاقت شهادت دانست و این فیض عظما را نصیب من ساخت تقاضای من از شما این است که صبر و بردباری را پیشه خود سازید و از گریه و زاری دست بردارید که مبادا ضدانقلاب خوشحال شود.
... پدر جان، من هر چه دارم از شماست که مرا نیکو تربیت کردید و با کنترل خود مانع از انحراف من شدید. اگر در طول زندگی خود بر اثر نادانی کوتاهی و اسائه ادبی به شما نمودم میخواهم که حلال کنید و از خدا نیز بخواهید که به لطف و کرم خود ما را ببخشاید.
آن مبلغ مختصر ما هم در راهی که خود صلاح میدانید به مصرف برسانید. کتابهایم را به کتابخانه تحویل بدهید و یا در اختیار برادرانم بگذارید تا هر جور که صلاح است، استفاده نمائید.
در پایان این نوشتهام را که به عنوان وصیتنامه در این هنگامه اعزام به جبهه نوشتهام از تمام برادران و خواهرانی که به نحوی با آنها در رابطه بودم کوتاهی و سستی و بیادبی و بدگویی و غیبتی از آنها نمودهام تقاضا میکنم به بزرگی خود این بنده را ببخشند.
1. سوره توبه، 111.
شهید سیدحمید موسوی خوشدل در اولین روز از اردیبهشتماه سال 1341 در زاویه زرندیه چشم به جهان گشود. دوران مدرسه خود را تا پایان دوره متوسطه به یاری خدا به اتمام رساند. در حین تحصیل در دبیرستان همکاری خود را با بسیج آغاز کرد و پس از پایان تحصیلات و اخذ دیپلم در رشته تجربی به صف سبز پوشان سپاه پیوست. سید حمید اعتقاد داشت که هر انسانی میتواند تا آخرین لحظه از عمر خویش را به دیگران خدمت کند و با الهام از همین حرف توانست گامهای محکمی در راه آزادی و آزادگی بردارد. در اواخر سال 1359 برای اولین بار راهی جبهه شد و پس از آن تا زمان شهادت به صورت مستمر در مناطق عملیاتی حاضر بود.
او در سپاه ساوه به عنوان مسئول گزینش و در جبهه به عنوان تکتیرانداز خدمت میکرد و پس از آن که تخصص لازم را پیدا کرد در آموزش سایر نیروها هم نقش داشت. سید شهید در گردان امام علی (علیه السلام) از تیپ 22 بدر در عملیات بیتالمقدس هنگامی که نیروهای ایران راهی آزادسازی خرمشهر بودند در جاده اهواز - خرمشهر بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه و پهلویش به شدت آسیب دید و در راه انتقال به بیمارستان در دهمین روز از اردیبهشت 1361 جان به جان آفرین سپرد. پیکر شهید در گلزار شهدای زاویه زرندیه در کنار سایر شهیدان آرمیده است.