بسم الله الرحمن الرحیم
( وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار بلكه زندهاند كه نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
... با سلام و درود بر مهدی موعود صاحبالزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با سلام و درود بر نایب برحقش خمینی(قدس سره) بتشکن و سلام و درود بر تمامی رزمآوران جبهههای حق علیه باطل در این لحظههای آخرم در این لحظه این عملیات نزدیک است و چیزی تا کربلای حسین(علیه السلام) باقی نیست. لحظههایی که وصیت خود را به شما عزیزان عرضه میکنم ملت قهرمان و شهیدپرور راه این شهدا این عزیزان از جان گذشته را همچنان حسین(علیه السلام) ادامه دهید و اسلحههای این شهیدان را بدون نیرو نگذارید و تا ظهور حضرت مهدی موعود امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) با دشمان و منافقین داخلی و خارجی بجنگید و مشت محکمی بر دهانشان بزنید.
و من وصیتم به شما ملت قهرمان و خواهران و برادران این است که امام(قدس سره) عزیزمان را بعد از هر نماز دعا کنید و نگذارید منافقین ضد خلق سوءاستفاده از خون شهیدان بکنند و شما حافظ خون شهدا باشید و وصیت خود را به مادر و خواهرانم تقدیم میکنم. خواهرانم و مادر عزیزم راه مرا فرا گیرید و هر کس میخواست از خون من سوء استفاده کند، توی دهنش بزنید.
و افتخار کنید که مادر شهید و خواهر شهید شدهاید و این وصیت دیگرم است که در لحظههای آخرم به شما عرضه میکنم در هر شبانهروز و بعد از نماز امام(قدس سره) را دعا کنید، رزمندگان را دعا کنید و تعجیل در ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) کنید و همیشه خدا را در نظر بگیرید و دعا کنید که خدایا یک لحظه ما را به خودمان وامگذار.
وصیت آخر من این است که مرا در بهشتزهرای خمین به خاک بسپارید و از طریق سپاه تشییع کنید.
والسلام.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار.
خاطره:
ایشان فردی بسیار مقید به مسائل دینی و مذهبی بودند و از خانوادهای مذهبی بودند و علاقه زیادی به حضرت امام(قدس سره) داشتند و فقط بر سر زبانش این بود که میگفتند: امام(قدس سره) را دعا کنید و همیشه در خط امام(قدس سره) بودند و من خاطرهای از این برادر عزیز دارم این است که: ایشان چون تنها اولاد پسر خانواده بودند به ایشان میگفتم: اگر میشود پشت جبهه خدمت کند و چون سرپرست خانواده بود میگفتند: اگر من به جبهه نروم و موقعیت مملکت طوری است که باید همه افراد جامعه کمک کنند. ما باید فدای امام(قدس سره) و انقلاب و اسلام بشویم تا انقلابمان زنده بماند. ایشان از اعتقاد محکمی برخوردار بود که زبانزد تمام فامیل بودند.
1. سوره آل عمران، 169.
شهید عبدالله موگویی در ششم خردادماه سال 1344 در روستای قیاپا از توابع شهرستان خمین چشم به دنیا گشود. در چهارسالگی پدرش را از دست داد و سرپرستی ایشان را عمویش به عهده گرفت. پدر ایشان فرد مذهبی و مداح اهلبیت(علیهم السلام) بود که زبانزد همه بود و همه ایشان را میشناختند عبدالله دوران ابتدایی را در روستا قیاپاد گذراند و دوران راهنمایی را در شهرستان خمین ادامه تحصیل داد.
در دوران انقلاب ایران محصل بود و همیشه در تمامی تظاهراتها شرکت داشت. ایشان فردی بسیار مقید به مسائل مذهبی بودند. کلاس اول دبیرستان بودند که در سال 1360 با بسیج سپاه خمین همکاری داشتند و در همین سال به آموزش نظامی اعزام شد و پس از پایان آموزش نزدیک به چهار ماه در گیلانغرب خدمت کرد.
مدت کوتاهی نگذشته بود که با عنوان بسیجی گردان روحالله(قدس سره) عازم جبهه جنوب شد و در کنار رزمندگان آن گردان در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد. در همان عملیات بود که بر اثر انفجار گلوله توپ در پاسگاه کرامه چزابه به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در تبادل آتش سنگین مفقود شد و پس از سالها بهوسیله گروههای شناسایی شهدا از روی آثار بر جای مانده از شهید شناسایی و در بیست و هشتم خردادماه سال 1376 در گلزار شهدای شهر خمین به خاک سپرده شد.