کوچههای روستای قلعه بالا ساروق از توابع شهرستان اراک، پر از سرمای نخستین روز دیماه سال 1331 بود که مسعود به دنیا آمد. با آمدنش شادی زندگی عیسی دو چندان شد، مسعود در سن 6 سالگی به مکتب قرآن رفت. یک سال و نیم درس قرآنی خواند، و بعد تا ششم ابتدایی در دبستان قائممقام ساروق تحصیل نمود، او فردی راستگو و علاقهمند به تحصیل بود، ولی از آنجا که وضع مالی پدرش خوب نبود و برای تأمین زندگی به تهران میرفت، شهید مسعود مولایی نژاد هم در سن 13 سالگی با او به تهران رفت و در یک کارگاه طلاسازی مشغول به کار شد.
پس از مدتی ایشان در یکی از مدارس شبانه نامنویسی کرد، همزمان با تحصیل و کار به دلیل علاقه به طبیعت، به ورزش کوهنوردی روی آورد، به ویژه زمانی که به روستا باز میگشت، بیشتر اوقات فراغت خود را به کوهنوردی مشغول بود.، در سن هجدهسالگی به خدمت سربازی اعزام شد، که با قرعهکشی انجام شده از خدمت معاف گردید، پس از آن کارخانه در ماشینسازی اراک مشغول به کار شد، همزمان با کار، ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ دیپلم شد، علاقه وافری به دروس مذهبی و سیاسی داشت و نهجالبلاغه، تاریخ زندگینامه پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و زندگینامه امام حسین(علیه السلام) را مطالعه میکرد. سیره حضرت علی(علیه السلام) را پیشه خود کرده بود و تمام حقوق خودش را صرف کمک به پدر و مادر و اشخاص مستحق و همچنین به دانش آموزان کم درآمد کرده بود.
در سال پنجاه و هفت به امر امام(قدس سره) فعالیتهای انقلابی خود را شروع کرد، پس از اینکه فرمان امام(قدس سره) به گوشش رسید، به اتفاق همکارانش در کارخانه اعتصاب کردند، تا اینکه انقلاب به برکت وجود رهبر کبیر انقلاب به پیروزی نائل شد.
اوایل جنگ با چند نفر از همکاران خود به فرماندهی شهید محمدکاظم سمیعی از کارخانه ماشینسازی اراک عازم جبهه شده بود که هنگام درگیری با گروهک روزگاری در پنجم مهرماه سال 1359 در جوانرود بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد.
خاطره از زبان برادر شهید:
مسعود از همان اوایل انقلاب روحیهای اسلامی و اخلاقی فوقالعاده داشت، بارها شاهد بودم که مصداق این جمله زیبا بود، اول همسایه و بعد خانه، دست نیازمندان را میگرفت و با هر چه در توان داشت به دیگران کمک میکرد. این خصلت او بود که سبب شده بود دوستان و آشنایان برای کمک گرفتن از او شک نکنند و البته ایشان هم با روی باز پذیرای آنها بود.
خاطره از زبان همکار شهید در ماشینسازی:
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ایشان همهوقت خودش را صرف به کمک مردم و مخصوصاً اقشار مستضعف میکرد. یادم میآید که وقتی از کارخانه تعطیل میشد، به خانه نمیرفت بلکه با همکاری یک روحانی که الآن اسم او را فراموش کردهام و دو نفر از همکاران برای کمک به مردم، به روستاهای دوردست شهر اراک میرفت و علاوه بر کار فرهنگی در هر کار دیگری حتی کارگری به مردم کمک میکرد.