در دهم اردیبهشتماه سال 1339 در روستای غازم آباد از توابع شهرستان ساوه دیده به جهان گشود. پس از طی دوران کودکی به تحصیل پرداخت و تا پایان دوره ابتدایی ادامه داد. سپس به محیط کار روی آورد و به شغل تریکوبافی مشغول شد. او فردی مهربانی و مذهبی بود و به نماز و روزهاش اهمیت میداد. شهید علاوه بر اینکه مخارج پدر و مادر پیر خود را تأمین میکرد، عهدهدار فرزند یتیم خواهرش نیز بود و به مردم بیبضاعت کمک مالی و فکری مینمود.
تحصیلات ابتدایی خود را در همان روستا سپری نمود و برای گذراندن تحصیلات ابتدایی و دبیرستانی خود به تهران عزیمت نمود و برای تأمین معاش روزانه خود مجبور بود که روزها به کار مشغول باشد و شبها به تحصیل بپردازد.
علیاصغر از سن دهسالگی فرائض دینی خود را انجام میداد و از درآمد روزانه خود به فقرا و یتیمان کمک مینمود و در زمان جریانات به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی او همواره به تکثیر و توزیع اعلامیههای امام مشغول بود و در همان زمان والدین او میخواستند که او ازدواج نماید ولی وی اظهار نمود که تا انقلاب اسلامی پیروز نشود ازدواج نخواهد کرد تا در زمانی که پادگانها و سازمانهای دولتی در 21 بهمن به دست ملت قهرمان میافتاد.
نامبرده قبل از شهادت یکبار توسط عدهای از منافقین از منزل ربوده شد و پس از سه روز نامبرده با سر و رویی خونین و یک جای گلوله بر پشت پای خود به منزل برگشتند و در شب نوزدهم بهمن 57 به منظور تسخیر رادیو و تلویزیون از منزل خارج و دیگر برنگشتند و پس از چند روز جستجو خانواده ایشان متوجه شهادت ایشان شدند....
علیاصغر در روز نوزدهم بهمنماه سال 1357 در میدان ارک مورد اصابت تیر مزدوران رژیم قرار گرفت و چشم او آسیب دید و به بیمارستان انتقال یافت اما در روز 22 بهمن به فیض شهادت نائل گردید. خانواده شهید 8 روز بعد از شهادت وی از عروج خونین فرزندشان مطلع شدند. پیکر مطهر شهید در بهشتزهرای تهران به خاک سپرده شد.
مادرش میگوید: خاطرهای که از نامبرده به یاد داریم این است که نامبرده در شبی بارانی بدون بر تن داشتن کاپشن خود با سر و روی آشفته و خیس به منزل مراجعت کرد و هنگامی که از وی سؤال شد لباست را چه کردهای؟ در جواب گفت: در راه کمک به خانم فقیری که در خیابان از سرما میلرزید، به او بخشیدم.