بسمهتعالی
(الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ).[1]
همسر عزیزم، خانواده گرامیام بیشک هر کس مرگی در پیش دارد که در وقت مقرر بدان میرسد و هیچ چاره و علاجی نیست در هر کجا که باشد و در حال انجام هر کاری باشد و پیرو هر دین و آیینی که باشد انتخاب وقتش به اختیار انسان نیست ولی انتخاب نوعش در اختیار خود فرد است که چگونه زندگی کند و در نتیجه چگونه بمیرد. دنیا دار فانی است و چنان زودگذر است که لحظاتی بیش به نظر نمیرسد ولی همین چند صباح مزرعه آخرت است زیرا هر کس در این دنیا خدا را بشناسد و به دستورات او و رسول بر حقش محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) عمل کند، بیشک در آخرت برداشت خوبی از این کشت خواهد کرد. پس چه بهتر که این دنیا را فدا کنیم لذات آنی و حیوانی آن را حرص و طمع و ریا و دروغ و گناه و کبر و نخوت را از خود برانیم و مرگ خویش را استقبال کنیم و با خون سرخ خویش رنگ سیاه و افسرده آن را به رنگ قرمز شهادت تزئین کنیم. مگر ما شیعیان راستین علی(علیه السلام) و شاگردان مکتب حسین(علیه السلام) نیستیم که مردانه در مقابل تمامی ظلمها و ستمها و کینهها و نفاقها و دشمنان چند جانبه ایستادند و با مرگ سرخ خویش درس آزادی و آزادگی به ما دادند مگر شما (همسرم، مادرم، و خواهرانم) شاگردان مکتب زینب(علیها السلام) نیستید که پیامبر انقلاب حسین(علیه السلام) بود و به راستی چه زیبا رسالت سنگین خویش را با فریاد بر سر یزید و یزیدیان به انجام رسانید و پیام گلگون حسین(علیه السلام) را آنچنان فریاد زد که در همه عصرها و بر همه سنگها جاودانه خواهد ماند و بیدارگر هر فردی که آمادگی مقابله با استکبار را وارد خواهد بود از شما تقاضا دارم احکام اسلام را به موقع اجرا کنید و خدای ناکرده از خط اصلی انقلاب اسلامی که همان خط رهبر عزیزمان امام خمینی(قدس سره) است، یک لحظه غافل نشوید و همیشه فعالانه در صحنه انقلاب تلاش کنید تا خون شهدا نقش مثبت و خود را ایفا کند و دهان ضدانقلاب کثیف بسته بماند مبادا در سوگ من گریه و زاری کنید به خدا توکل کنید و راضی به رضای او باشید.
همسر عزیزم:
نکاتی را خصوصی باید به تو وصیت کنم اول اینکه در این مدت کوتاه زندگی مشترکمان ممکن است از من رنجیده باشی، امیدوارم مرا ببخشی و حلالم کنی. دوم مسئله مهریه است که به علت زیاد بودن آن قادر به پرداخت آن نبودم از تو تقاضا دارم که در عوض مرا حلال کنی و به عوض کلیه دارائیام که البته چیز قابل توجهی نیست به خودت واگذار میکنم، هر کاری که به صلاح خود و خانوادهات است انجام بده. .... همسر عزیزم، پدر، مادر و خواهران و دیگر عزیزانم دیگر وصیتی ندارم و همه شما را به خدای بزرگ میسپارم. یکبار دیگر از شما تقاضا دارم بیهوده نگران من نباشید زیرا که من آگاهانه راه خود را یافته و تا انتهای آن که معراج خون است، رفتهام. راضی به رضای خدا باشید و بدانید این دنیا فانی است و بسیار زودگذر در فکر آخرت خود باشید و در این مزرعه دنیا بذر اعمال نیکی بکارید تا محصول بیشتر آن را به صورت اجر اخروی برداشت کنید. خدا نگهدار. والسلام علی من اتبع الهدی ...
سید مصطفی مهاجرانی 16/11/64.
خاطره از همکار شهید:
اینجانب خاطرهای بسیار تأملبرانگیز از زمان همکاری با ایشان در سال 1364 در قسمت کمپرسور خانه مرکز انرژی دارم که عیناً نقل میکنم. لازم است بگویم با اصرار فراوان و به قول خودش پارتی، راهی جبهه شد و در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید. شهید مهاجرانی 2 بار قرآن را ختم کرد و یک روز صبح وقتی آمد محل کار گفت: فلانی خواب عجیبی دیدم و با خواهش گفتم که برایم تعریف کند. ایشان فرمودند:
دیشب در حین خواب، دیدم دل درد شدیدی دارم و قبل از رسیدن اورژانس بیمارستان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) جلوی بانک خون، به علت خونریزی از شکم فوت کردم. در هنگام تشییع جنازه از آن بالا میدیدم که چه کسانی ناراحت و چه کسانی بی اهمیتاند. میخواستم به همه بگویم که این دنیا ارزش ندارد و سعی نکنید به هم بدی کنید. خلاصه من را به غسالخانه بردند، دیدم دو جنازه دیگر آنجا در نوبت هستند. غسل من کنسل شد و ما را به سمت قبرهایمان بردند. بعد از دفن در آن تاریکی حس کردم چند نفر اطراف من هستند ولی دیده نمیشدند. یکی از آنها به دیگری گفت: سؤالات را شروع کن. بعد پرسیدند: زندگی خود را چگونه گذراندی گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم ... که گفتند بس است و رفتند سمت دیگر و دشت و صحرای سرسبزی به روی من باز شد....... لازم است بگویم ایشان در خط مقدم تیر به شکمش برخورد کرد و همراه سه نفر دیگر از رزمندگان به دلیل شهادت در خط مقدم بدون غسل و با لباس دفن شدند....
1. سوره بقره، 156.
شهید سید مصطفی مهاجرانی، در بیست و دوم آبان ماه 1339 در شهر اراک متولد شد. او در خانوادهای متدین و مذهبی رشد کرد. دوران کودکی را در کنار خانواده به تحصیل اشتغال داشت و تا پایان دوره متوسطه در رشته مکانیک درس خواند و از هنرستان فنی اراک مدرک دیپلم گرفت. پس از طی کردن خدمت سربازی در کارخانه واگن سازی اراک شروع به کار کرد. از شروع جنگ تحمیلی تمایل داشت تا در جبهه حضور پیدا کند ولی شرایط به گونهای رقم خورد که در اوایل دوران دفاع مقدس نتوانست به جبهه برود. او قاری و حافظ قرآن بود و به مسائل اعتقادی اهمیت فوقالعادهای میداد. در سال 1363 ازدواج کرد و چند ماه بعد بالاخره میل در دفاع از دین و کشور او را به مناطق عملیاتی کشاند.
او از طرف بسیج کارخانه به جبهه اعزام شد و در مرحله اول سه ماه به صورت داوطلبانه در جبهه خدمت کرد. مرحله دوم حضورش در مناطق جنگی در سال 1364 اتفاق افتاد و از پاییز آن سال به جبهه جنوب رفت. سید شهید در عملیات والفجر 8 در فاو عراق شرکت کرد و در همین عملیات با سمت تیربارچی در گردان امام حسن(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) با گلوله دشمن بعثی که به شکمش اصابت کرد در بیست و هشتم بهمنماه سال 1364 به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در گلزار شهدای شهر اراک به خاک سپرده شد.