نامهای از شهید عبدالله میرباقری خطاب به یکی از معلمین در دبیرستانی که در آن تحصیل میکرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
(وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).[1]
استاد بزرگوار! جبهه جنگ یک مدرسه وسیع خودسازی، آزادگی و ایثار و از خودگذشتگی است.
در اینجا رابطه برادران رزمنده رابطهای است که از روحیه و اخلاق اسلامی نشأت گرفته و آنچه دیده میشود، برادری و برابری و صمیمیت و ایثار و مهر و محبت و صفا است.
اینجا از نوجوانان 15 - 14 ساله تا پیرمردان 90 - 80 ساله دیده میشوند که در چهرههای آنان نور ایمان و در تمام وجود آنان خلوص و گذشت و عشق به معبود نمایان است. مشاهده این چهرههای نورانی و روحی سرشار از عشق به خالق را نشان میدهد
جبهه جایی است که انسان بیشتر به یاد خدا و به فکر خداست و برادران رزمنده با اهدافی والا پا به جبهه گذاشتهاند و هدف مشترک آنها رضای خدا و دفاع از انقلاب و اسلام و نوامیس مسلمین است.
باری استاد! تمامی برادران همکار که معلمین زحمتکش بودند، از طرف من سلام برسانید و از تمامی آنها حلالیت بطلبید و از خداوند متعال آرزومندم و تقاضامندم که یکیک آنها در جهت خدمت به اسلام و مسلمین موفق و مؤید باشند و روزگار را به خوبی و خوشی بگذرانند.
همچنین به کلیه برادران همکلاسی و دانشآموز سلام برسانید و برای اینجانب از آنها حلالیت طلب نمایید و سلامت و پیروزی امام(قدس سره) امت و رزمندگان اسلام را از خدای بزرگ خواستارم و التماس دعا داریم. منالله توفیق.
خاطره از همرزمان شهید:
شهید عبدالله میرباقری از شهدای شجاع و فداکاری بودند که از همان دوران نوجوانی گویی شهادتطلبی و شهادت در راه الله در سرشت او دیده شده بود. انسان وارسته، دلیر و با محبت که همواره توجه به اصول و احکام دینی و اخلاقی و معنویت او زبانزد بود.
علیرغم سن و سال کم با شوق و علاقه تمام در محافل دینی و مذهبی شرکت مینمود و بدون هیچ چشمداشتی عمل به تکلیف الهی را وظیفه خود میدانست، حضور در کردستان در زمان اوج کمبود نیرو، او را بر آن داشت که لباس رزم پوشیده و به آن منطقه اعزام گردد. هیچگاه سن کم او دلیل بر بیتوجهی به مسائل انقلاب و نظام اسلامی نشد تا این که این شهید والامقام در طی درگیری با گروهک اشرار کردستان جان خود را فدای دین و اسلام نمود.
1. سوره آل عمران، 169.
عبدالله به راستی که بنده خدا بود. ابوالحسن برای پسرش چه نام با مسمایی انتخاب کرد. چهره سبزه و دوستداشتنیاش از همان نخستین روزهای تولد گرمابخش خانه کوچک و صمیمی ابوالحسن شد. عبدالله در دوازدهم اسفندماه 1344 دیده به جهان گشود. او از همان دوران کودکی با سایر دوستان همسن و سالش تفاوت داشت. دوستداشتنی، آرام و پر انرژی.
وی تحصیلات ابتدایی را به پایان رساند و در دوره راهنمایی مشغول به تحصیل بود که همزمان شد با پیروزی انقلاب اسلامی ایران. در تظاهرات و قیام مردم علیه رژیم طاغوت شرکت میکرد. نوجوانی توانا و کوشا بود. شاید حضورش در گود زورخانه و کشتی باستانی اینچنین او را به خصلت پهلوانی سوق داده بود که خیلی زودتر از سنش و برای دفاع از انقلاب و مبارزه با اشرار مسلح ضدانقلاب عازم کردستان شود.
عبدالله با گروهی از جوانان ساوه لباس رزم پوشیدند و برای دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی عازم مناطق غرب کشور شدند. به کردستان که رسیدند راه سقز را در پیش گرفتند؛ در آن زمان غوغای کردستان که در یک سو دلاور مردان جوانی چون عبدالله و در سوی دیگر گروهکهای چندرنگی که خود را در بین مردم جا زده بودند، موجب شده بود که تشخیص دوست از دشمن سخت باشد. در یکی از روزهای پایان اسفندماه 1361 در غروب یک روز سرد زمستانی بسیجی جندالله سپاه سقز هنگام در درگیری با اشرار، با اصابت گلولهای به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید به زادگاهش انتقال یافته و در جوار رحمت الهی به خاک سپرده شد.