بسم الله الرحمن الرحیم
با نام نامی الله بزرگ پاسدار حرمت خون شهیدان، معبودی که هستیام اوست، بودنم با اوست، امیدم به اوست، احساسش میکنم ولی بیانش هرگز، و با یاد و احترام به امام زمان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با یاد امام(قدس سره) عزیزمان بنیانگذار جمهوری اسلامی و به احترام قطرهقطره خونهای مطهر شهیدانی که با ایثار خون عزیزانشان درخت اسلام را آبیاری نمودند و به جامعه مرده و بیرمق جان بخشیدند. سخنم را با آیهای از کلامالله مجید شروع میکنم:
آیا میخواهید شما را به یک تجارتی راهنمایی کنم که آن تجارت شما را از عذاب دردناک نجات دهد، آن تجارت این است، ایمان به خداوند و جهاد کردن در راه خدا، با مالها و جانها، این برای شما بهتر است اگر بدانید....
حال که خداوند منان چنین سعادت عظیم و بینهایت با شکوهی نصیبم کرده و مرا در آستانه شهادت این آرزوی همه مشتاقانش قرار داده، بر این شدم چند کلمه بهعنوان وصیتنامه اینجانب سید علی میر حسینی بنویسم، هر چند در حالی میباشد که دستور حرکت داده شد و چنان غرق در شادی و بهجت میباشم که یارای گفتن و نوشتن ندارم چون این آرزویی بود که سالها در طلب آن بوده و هستم و لحظهشماری میکنم، خوشحالم اگر بدنم زیر تانک دشمن له بشود بگذارید مرا یکجا بسوزانند ولی هدفم و رهبرم سالم باشد همه هستیام فدای دینم و رهبرم، آخر، دنیا که ارزشی ندارد. بگذارید دنیا را برای دنیاپرستان و شکمخواران و بهشت و جوار الهی و هم زانو شدن با دوستان خداوند برای عاشقان و شهیدان آنها که در این جا همه هستی خود را فدای مهربان و شهادت و به خون غوطهور شدن در راه او را انتخاب کردند.
ای پدر و ای مادر و سلام گرم آخرین مرا پذیرا باشید و مرا حلال کنید. شما را سفارش میکنم به یاری رهبر و اطاعت از قرآن، به شهادت من افتخار کنید، مبادا در شهادت من گریه کنید که دشمن شاد شود. من امانتی بودم در دست شما که صاحب آن (خدا) آن را باز پس گرفت، من در این دنیا گناه کردهام، از خدا میخواهم که مرا ببخشد، مرا در بهشت شهدا خاک کنید. پدر و مادر، اگر شهید شدم خدا را شکر کنید که من در راه اسلام و قرآن و مکتب، میهن و رهبرم شهید شدم، اگر شهید شدم خوش به سعادت من که در راه فی سبیلالله شهید شدهام و از همه برای من حلالیت بطلبید.
به امید پیروزی حق بر باطل. سید علی میر حسینی، اعزامی از 15/1/1365.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار. انشاءالله.
دیدار ما بهشت در کنار ائمه معصومین(علیهم السلام) باشد. آمین.
پدر خوشحال بود که پسر دیگری در خانواده سادات حسینی متولد شد. سید مهدی در اول مرداد 1347 صاحب پسری شد که نامش را سید علی گذاشت، خانوادهای مذهبی و در خط انقلاب اسلامی؛ پرورشدهنده سید علی خردسالی بودند که بعد از زمان کوتاهی تبدیل به یک الگوی شایسته برای همسالان شد.
سید مهدی خودش در اوایل تشکیل سپاه به عضویت این نهاد مقدس درآمد. حضور چندین باره پدر در حوادث انقلاب و جنگ تحمیلی باعث شد که سید علی از همان دوران نوجوانی برای حضور در جبهه بیتابی کند. تحصیل در دوره راهنمایی را که به پایان رساند، دیگر تحمل نداشت در برابر حوادث انقلاب و تهاجم به کشورش بیتفاوت باشد، چون پدرش پاسدار بود؛ خیلی زود در برابر اصرارهای سیدعلی تسلیم شد.
هنوز بیش از 15 سال نداشت که برای اولین بار پس از طی دوره آموزشی به جبهه اعزام شد، او یک ویژگی دیگر هم داشت، در جبهه و پشت جبهه، ورزش را فراموش نمیکرد و در تیمهای نوجوانان شهر خمین فوتبال بازی میکرد، در سال 1365 در حالی که برای چندمین بار به جبهه رفته بود در شروع هجدهمین بهار زندگی، در عملیات کربلای 4 حضور یافت. او به عنوان تیربارچی گردان امام رضا(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در این عملیات از خود رشادتهایی به خرج داد، تا اینکه در هنگام بمباران خط مقدم بر اثر ترکش به گردن، سینه و پا به شهادت رسید.
نوجوان شهید پس از تشییع بر دوش پدر و همرزمانش در شهرستان خمین در گلزار شهدای این شهر و در کنار سایر شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی آرمیده است.