بسم الله الرحمن الرحیم
هر کس در جهاد در راه خدا کشته شد یا فاتح گردید زود باشد که او را پاداش بزرگ بدهیم.
به نام خداوند درهم کوبنده ستمگران و حامی و پشتیبان مستضعفان و به نام او که یاور محرومان و گواه مظلومان است و با سلام بر بهترین مخلوقات باریتعالی به خصوص حضرت محمد بن عبدالله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آنکه ختم نبوت دست او مسدود گردید و با سلام بر ائمه اطهار(علیهم السلام) از علی(علیه السلام) حیدر کرار تا حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) منجی ابرار آنکه جهان را از عدل و داد پر خواهد کرد و با سلام بر ارواح طیبه و پاک شهدا که با خون سرخ و عطرین خویش درخت خشکیده اسلام عزیز را آبیاری نمودند و با سلام بر خانواده معظم آنها که چشم و چراغ ما شیعیان هستند و با سلام بر ادامهدهندگان راه بر فتوح شهدا که اسلحه شهدا را در دست گرفته و راه فتوح آنان را ادامه میدهند. و باز برای رضایت خداوند منان وصیتنامه خود را شروع مینمایم.
بارالها تو خود میدانی که فقط برای رضایت خودت پا به جبهه نهادهام پس قدمهای ما را در این ثابت نگهدار و قدمهای ما را در عملیاتها ملرزان و ما را در این راه موفق بگردان اول از همه چند سخن با مردم شهیدپرور و همیشه در صحنه کشور عزیزمان دارم و آن هم اینکهای مردم شهیدپرور و همیشه بیدار همانگونه در صحنه هستید در صحنه باشید و جبههها را با حضور خودتان گرم نگه دارید و اسلحه شهدا را بر روی زمین دارید و امام(قدس سره) را یاری کنید و گوش به سخنان گوهربارشان داده و دعای همیشگی را هم از یاد نبرید و کاری نکنید قلب نازنین امام(قدس سره) رنجور شود. که اگر قلب نازنین امام(قدس سره) از ما رنجور گردد عذاب خداوندی ما را فرا می گرد. آن وقت است شکست خواهیم خورد.
اما چند سخن با پدر و مادر گرامی و ارجمندم دارم و آن اینکه در مرحله بعدی هر بدی و سرپیچی که از من دیدهاید و سر زده است مرا ببخشید و اگر خداوند شهادت نصیب این حقیر کرد خدا را شکر کنید و نماز شکرانه به جای آورید و خدای نکرده هیچگونه ناراحتی در خود راه ندهید که دشمن شاد میگردد. بلکه با شهادت در این راه مصممتر و ثابتتر باشید که با این حرکتتان مشت محکمی بر دهان منافقان و یاوهگویان خواهید زد و همچنین امیدوارم که برادرانم و خواهرانم اگر از من بدی دیدهاند به بزرگی خودشان ببخشند و از اینکه نتوانستم برادر خوبی برای شما باشم میبخشید و معذورم که نتوانستم به شما خوبی کنم و از تمامی اقوام و خویشان میخواهم که مرا حلال کنند و از تمامی همشهریان معظم و گرامیام میخواهم که وحدت خویشتن را حفظ کنند و از تفرقه و نفاق و دورویی بپرهیزند و دلها را با هم صاف کنند و برای آخرت خودمان توشه آماده نماییم که (الدُنیا مَزرَعَهُ الآخِرَه) و جبههها را فراموش نفرمائید و دعاها و عزاداریها و مساجد را حفظ نمایید و از کتابخانه روستا استفاده کامل به جای آورید که همه ما مسئولیم. وظیفه دینی و شرعی همهمان است که به وظایف خودمان که در عهده ماست عمل نماییم که (كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ)[1] همه ما مسئولیم. در آخر دعای امام(قدس سره) عزیزمان را هرگز فراموش نفرمائید که خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره) را نگهدار. (الهی آمین) الحقیر احمد میرزائی.
1. إرشاد القلوب، جلد 1، صفحه 184.
شهید والامقام احمد میرزایی در اولین از روز مردادماه سال 1346 در روستای زیبای چنار از توابع شهرستان خمین چشم به جهان گشود. او در خانوادهای متدین رشد کرد و پرورش یافت.
مثل سایر همسن و سالان خود در 7 سالگی راهی مدرسه شد اما تنها تا سال پنجم دبستان درس خواند و پس از آن بنا بر مشکلاتی که پیش آمده بود، نتوانست ادامه تحصیل دهد. از نوجوانی صبور بود و از حوادث و مشکلات هراسی به دل راه نمیداد. در تمام مراسم مذهبی شرکت میکرد و ارادت خاصی به سیدالشهدا(علیه السلام) داشت و همواره به آن حضرت عشق میورزید و این امر نیز باعث تشویق و ترغیب او در جنگ حق علیه باطل شد.
احمد از همان زمان که ندای امام(قدس سره) خود را برای مبارزه علیه حکومت پهلوی شنید به آن لبیک گفت و در مبارزات و تظاهرات شرکت میکرد. بعد از انقلاب به پایگاه بسیج آیتالله دستغیب روستای خود پیوست. بسیجی فعال و دلاوری که شرایط کشور را به خوبی درک کرده بود شغل شریفش کشاورزی بود. او از همان کودکی در کنار پدر و دیگر اعضای خانواده کشاورزی میکرد و در سایر امور خانوادگی سهیم میشد.
احمد کمکم پا به عرصه نوجوانی گذاشته بود نوجوانی مهربان و دوستداشتنی با اخلاق و رفتار نیکویی که زبانزد همه شده بود و همه اعضای خانواده و دوستان و آشنایان او را به نیکی و مهربانی میشناختند.
او دلاورانه و مردانه برای جنگ تحمیلی به عنوان پاسدار وظیفه برای اعزام به خدمت سربازی فراخوانده شد و در صف غیور مردان ایرانزمین قرار گرفت. مدتی را به عنوان پاسدار وظیفه در یگان دریایی لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در جبهه بود و در بیست و هفتم خردادماه سال 1365 در ارتفاعات جبل فوقی فکه با اصابت ترکش به سرش به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در زادگاهش به خاک سپرده شد.