دانشآموزانی بودند که درس و مدرسه و کلاس درس را رها کردند و به سمت جبهه راهی شدند. چرا اعتقاد داشتند اگر کشوری نباشد دیگر مدرسه و کلاس و درس معنایی ندارد. پس اکنون زمان درس خواندن نیست و باید از خاک و مدرسه دفاع کرد. با وجود این که سن و سالهایشان هم کم بود ولی در آن برهه از زمان کارهای بزرگی میکردند. علیرضا میرزایی نیز از این دست انسانها بود که در رشتهی ریاضی درس میخواند و با گرفتن مدرک دیپلم مکانیک درس را رها کرد و به سمت جبهه راهی شد تا در دانشگاه انسانسازی جبهه حضور داشته باشد و از درسهای زندگی بهره ببرد و معارف اسلامی و انسانی را به عنوان برترین واحد درسی پاس کند.
او در بیستمین روز از شهریورماه سال 1339 در یکی از محلههای شهرستان اراک و در دل خانوادهای مذهبی و متدین و انقلابی، دیده به جهان هستی گشود. روزگارش را به خوبی در کنار خانواده سپری میکرد و از این که چنین خانوادهی با صفا و مهربانی دارد خدا را شکر میکرد. او پسری خوشاخلاق بود.
در زمانی هم که در لشکر 77 خراسان در ارتش خدمت میکرد اینگونه بود و اخلاقش را به درستی پیاده میکرد. روزهای خوبی را در زمان جنگ داشت و سلحشورانه و دلاورانه در اکثر عملیاتها حضور داشت تا سرانجام در عملیات ثامنالائمه(علیه السلام) در پنجمین روز از مهرماه سال 1360 در شمال آبادان به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند.
مادرش میگوید: علیرضا پسری بود با تقوا و مومن بود. پسری بسیار باهوش و با ذکاوت بود دیپلم ریاضی و مدرک مکانیک گرفت. علیرضا میگفت: اگر من شهید شدم برایم حجله بگذارید. به مدت سیزده روز دنبال جنازه علیرضا گشتم. سردخانه آبادان پیدا کردم .به ایشان کار کردن با تانک را آموزش داده بودند و در موقع حمله تیربارچی بود.