بسم الله الرحمن الرحیم
بارالها، تو راه راست را به من نشان دادی و مرا از رفتن به بیراهه بر حذر داشتی؛ اکنون که به راه تو قدم نهادهام، از درگاه بخششت آرزو دارم، مرا نیز، این بنده گنهکار خودت را هم به خیل شهدای در راهت رسانده، در جوار حقانیت و در کنار دیگر شهیدان که همگی فقط برای نصرت و یاری دین خودت و رسولانت و فقط به خاطر پیروی کردن از اوامر و دستورات تو جان خویش در طبق اخلاص نهادند، مرا نیز مشمول لطف و عنایت خویش قرار دهی؛ چرا که جز تو کسی را برای پناهنده شدن سراغ ندارم. خداوندا، نمیدانم آیا سعادت کشته شدن در راهت را دارم یا نه؟ ولی از آنجا که هر بیپناهی را پناه دادهای و هر مجرمی را بخشیدهای، این بنده حقیر، عبد ذلیل مسکین نیز، روی به درگاه بینیاز تو آورده. معبودا، به اسم اعظمت و به خون شهیدان کشته در راهت، سعادت شهادت را نصیبم بگردان. درود بیحد و پایان و رحمت بیکران بر محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و آل معصوم و مطهرش(علیهم السلام) که همگی به امر الهی و برای راهنمایی بشر از خسران و تباهی به صراط راست الله فرستاده شدند و با آرزوی این که این انقلاب طلیعهساز انقلاب جهانی مهدی موعود امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد و آغازی بر نهضت جهانی ایشان و با آرزوی عمر طولانی همراه با صحت و سلامتی کامل برای امام(قدس سره) امت، رهبر مسلمین جهان، حضرت آیتاللهالعظمی خمینی(قدس سره) که تا بتواند این نهضت را به صاحب اصلی خودش بسپارد و تا این که حضرت امامش قیام نموده و وعده الهی را که اراده کردیم مستضعفین زمین را وارثان و جانشینان خود در دنیا قرار دهیم، را عینیت بخشد. بر اهل خانواده سلام و درود میفرستم که توانستند در زیر سایه لطف و عنایت الهی فرزندی را تربیت نمایند که با توفیق خدایش بتواند در راه تنها معبودش به جهاد برخیزد و جان ناقابل و بیارزش را در این راه پر عظمت که خون شهیدان بیشماری همچون بهشتیها و مطهریها و مدنیها و چمرانها و... در این راه عظیم ریخته شد. جوانانی که هر کدام به تنهایی یک ملت و یک حماسهآفرین برای جامعه اسلامی ما محسوب میگردیدند و هدف پوچ آن کوردلان با انجام این خیانت و ترور شخصیت این بود که به خیال بیاساس خام و تو خالی خود میتوانند افکار نشأت گرفته از شرق و غرب خود را جایگزین افکار پاک و مقدس این رهروان راستین مکتب تشیع و این پویندگان راه الله و این راهیان به حق اسلام و فقاهت کنند. زهی خیال باطل که دیگر این امت حزبالله به راه اصیل و صراط حقیقی رستگاری راهیافته و با پیروی نمودن از دستورات الهی گونه امام(قدس سره) و روحانیت متعهد و مسئول و مبارز که همیشه پرچمدار نهضتهای اصیل اسلامی بودند، دیگر حتی قدمی به راست خیانتکار و استعمارگر و چپ خونخوار استثماری نخواهند گذاشت، هر چند که دنیای با زرق و برق ظاهری خویش را به رخ مردم بنمایند.
اما پدر و مادر و اهل خانه و فامیل و خویشان و دوستان و برادران ایمانی شماها را به صبر و بردباری در برابر دشواریها و مشکلات دنیوی و نظم و تقوا در تمامی امور و احوال خود در همه موارد زندگی نصیحت کرده، میخواهم که این فرموده علی(علیه السلام) را سرلوحه زندگی خود قرار داده که فقط با این دو بال سعادت است که میتوان در زندگی دنیا از شمار متقیان و در آخرت از رستگاران باشید. مرگ را همیشه در مد نظر داشته باشید؛ چرا که غفلت از موت، آدمی را پایبند و وابسته به دنیا مینماید. سعی کنید که حیات چند روزه دنیا و ظواهر زیبای آن، شما را نفریبد و به خود مشغول نداشته، شیفته خود نسازد و اینها فقط موقعی به خود جامه عمل میپوشد که همیشه و همه وقت یاد الله را و نام او را در سر و زبان داشته باشید و یک آن از یاد او غافل نشوید ..... قرآن را که کتاب الله و معجزه و یادگار خاتمالمرسلین(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و تنها راهنمای کامل، چه در حیات و زندگی دنیوی و چه برای رسیدن به نهایت اهداف مقدس خود را همیشه بخوانید و سعی کنید خوب فرا گرفته و خوب استفاده نمایید. نماز را به پای دارید و روزه بگیرید که این دو از سازندگان روح و جسم آدمی و رساننده به کمال انسانیت و بندگی در راه خدا است. در طول عمر کوتاه خود همیشه مستمندان و ضعیفان را در نظر داشته باشید و از حقوق از دست رفته ایشان دفاع کنید. از ایشان دستگیری نمایید که این شیوه پیامبران و حافظان آنان است. از دین خدا (اسلام) که کاملترین ادیان آسمانی است، دوری مجویید و پیرو مکاتب شرق و غرب که در نهایت به این دو ختم میگردد، نروید. چه اینان باعث خسران در دنیا و عذاب الهی در آخرت میگردد. در پایان خواستار حلالیت و بخشش از پدر و مادر و برادران و خواهران و همینطور برادران ایمانی خویش میباشم و اگر در مرگم زاری و شیون خواستید بنمایید، گریه بر سالار شهیدان حسین(علیه السلام) و بر حسین(علیه السلام) زمان و مظلوم عصر حاضر، بهشتی و دیگر شهیدان محراب عبادت کنید. اگر انشاءالله خداوند توفیق عنایت فرمودند و در جبهه کشته شدم، از برادرانی که پیکرم را حمل و تشییع مینمایند، میخواهم که با لباس مقدس پاسداری به خاکم بسپارند. گر چه لباس دیگری هم بر تن باشد و تا آنجا که امکان است سعی شود، جسدم را در محل سکونت و در پهلوی دیگر برادران شهیدم به خاک بسپارند.
هشتم فروردینماه سال 1341 بود که صدای گریه کودکی در خانهای زیبا و گلین به گوش اهل خانه رسید و خنده بر لبهای پدر و اهالی خانه آمد. پدرش مشهدی براتعلی کشاورز بود و کارهای کشاورزی و دامداری را انجام میداد و سعی داشت تا با دستانی پینهبسته بر سفرهاش نانی حلال بگذارد. در شهرستان شازند زندگی میکردند و مردم در آن جا خلق و خوی با صفای روستا را داشتند. ناصر از کودکی در کنار پدرش در مزرعه کار میکرد. تحصیلاتش را در زادگاهش آغاز کرد و توانست با تلاشی که داشت، دوره ابتدایی و راهنمایی را به پایان رساند و به هنرستان فنی شهرستان شازند رفت و با علاقه زیادی که به درس داشت، توانست دیپلم فنیاش را در رشته برق بگیرد.
ناصر در زمان انقلاب هم ندای آزادیخواهی و عدالتطلبی را سر داده بود و مدام میگفت: شاه باید برود و در راهپیماییها حضوری فعال داشت تا سرانجام به پیروزی انقلاب منجر شد. پس از انقلاب با تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت رسمی این نهاد درآمد و به عنوان فرمانده دسته در گردان علی بن ابیطالب(علیهما السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) مشغول به فعالیت شد. او بیش از دوازده ماه در جبهه حضور داشت و سرانجام در هفتم اسفندماه سال 1362 در منطقه عملیاتی جزیره مجنون در عملیات خیبر به شهادت رسید پیکر مطهرش که در منطقه جنگی مفقود شده بود، پس از سالها دوری در پانزده بهمنماه سال 1375 به زادگاهش برگشت و در شهرستان شازند به خاک سپرده شد.