بسم الله الرحمن الرحیم
پسر عمه جان از شما خواهش میکنم که تا سه ماه که من در جبهه هستم، درباره نامه به هیچکس نگویی، اگر شهید شدم تحویل پدرم بدهید و اگر شهید نشدم، باید این نامه را تحویل خودم بدهید، تشکر میکنم.
مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهُ وَ مَن عَلی دِیَتَهُ فَاِنّا دِیَتُهُ.
آن کس که مرا طلب کند، مییابد، آن کس که مرا یافت، میشناسد، آن کس که دوستم داشت، به من عشق میورزد، آن کس که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق میورزم، آن کس که به او عشق ورزیدم، کشتهام میشود و آن کس که کشتهام شود، خونبهایش بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب است پس من خودم خونبهایش هستم.
پس از ستایش خداوند سبحان و درود بر رسول اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمه اطهار(علیهم السلام) بالاخص حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نائب بر حقش امام خمینی(قدس سره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و ملت شهیدپرور ایران و با سلام بر پدر و مادر و برادرانم و تمامی دوستان و آشنایان. من سید کاظم میر نیا فرزند سید جواد میر نیا بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم در راه خدا و برای پاسداری و حراست از انقلاب کبیر اسلامی که خونبهای هزاران شهید و مجروح است، در جنوب کشور آمدم و به جنگ علیه باطل پرداختم.
من گام نهادن در این مسیر خدایی را یک فرضیه میدانم. در این راه اگر دشمن را شکست دهیم پیروزیم و اگر به ظاهر شکست بخوریم و شهید شویم باز هم پیروزیم. به هر حال این مایه افتخار و شکر پروردگار برای من و شماست که در این راه به درجه شهادت میرسیم، به جایی میرویم که ملکوتش نامند. آنجا که بهشتش نامند. زندگی ذلتبار را هیچوقت قبول نخواهم کرد. مرگ سرخ و شهادت را بر آن ترجیح میدهم. همانطور که قلبم آگاه است به آرزوی خود خواهم رسید. هیهات که 15 سال از عمرم گذشت و هنوز اندر خم یک کوچهام زیرا از نعمتهایی که خداوند به من داده، سپاسگزاری نکردم و شرمندهام و بیشتر از همه از نعمت بزرگ خداوند نا سپاسی میکردم که امام و مرجع تقلید ما روح خدا، خمینی(قدس سره) بتشکن باشد.
پدر عزیزم درود خدا بر تو باد که با امضاء نمودن رضایتنامه برای من در حقیقت شهادتنامه مرا امضاء کردی. مادرم کوه باش و چون کوه استقامت کن. لحظهای از نام و یاد خدا غافل مباش. در راه دین بکوش که هر چه بکوشی باز هم کم است. قامت را بلند گیر و ندای (اللهاکبر و خمینی(قدس سره) رهبر) سر ده و فریاد شهیدان را به مردم برسان که همانا پیروی کردن از خدا و قرآن و خمینی(قدس سره) است.
در پایان از همگی میخواهم که در هر حال پیرو ولایتفقیه باشید و همیشه روحانیت را سرمشق خود قرار دهید و با کفار و منافقین و با آمریکا و شوروی و دیگر قدرتهای شیطانی با تمام قوا بجنگید و انتقام خون شهیدان را از آنها بگیرید و در نمازهایتان امام(قدس سره) را دعا کنید و همچنین از همه میخواهم که مرا حلال کنند و از دوستان و آشنایان و از همه بخواهید که مرا حلال کنند.
سلامتی امام(قدس سره) و طول عمر پربرکت برایتان آرزو میکنم.
سید کاظم میر نیا به تاریخ 5/1/1361.
شهید سید کاظم میرنیا، در سوم تیرماه سال ۱۳۴۷ در یک خانواده مذهبی و سادهزیست در روستای قاسمآباد از توابع شهرستان ساوه به دنیا آمد. در خانهای پرورش یافت که شغل شریف کشاورزی و دامداری، پیشه اصلی آنها بود. وی در دوران نوجوانی علاوه بر ادامه تحصیل در امورات کشاورزی یار همیشگی پدر و مادر خود بود.
سالکی از سالکان طریق الهی و شاگردی از شاگردان مکتب حسینی(علیه السلام) و پاسداری از پاسداران امام خمینی(قدس سره) که در نوجوانی در حالی که هنوز سیزده سال بیشتر نداشت راه جبهه را در پیش گرفت و در سال 1360 برای اولین بار از سوی بسیج عازم جبهه شد. پدر هنگامی که رضایتنامهاش را امضا میکرد، بر چشمانش بوسه زد.
بسیجی شهید سید کاظم میر نیا، چهار مرحله در جبهه حضور یافت و پس از نزدیک به هشت ماه حضور داوطلبانه در مناطق عملیاتی سرانجام هنگامی که بسیجی گردان موسی بن جعفر(علیهما السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) بود، در سیام آبان ماه 1362 در ارتفاعات شیخ گز نشین پنجوین عراق به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید سالها در منطقه عملیاتی مفقود بود و پس از پایان جنگ تحمیلی به وسیله گروههای تفحص از روی آثار بر جای مانده از شهید شناسایی و در زادگاهش به خاک سپرده شد.