تازه خورشید جوانی از دیوار کوتاه زندگی اش سرک کشیده بود و نور امید در دل خودش و خانواده اش رخنه کرده بود. نوری که به آنها امید زندگی شاد و زیبایی را می داد اگر جنگ می گذاشت و اگر دشمن خصمانه به میدان نمی آمد. اگر تمام ابرقدرتان جهان دست به دست هم نمی دادند تا میهن اسلامی اش را ویران کنند بی آنکه بدانند هرچه تلاش کنند صدای حق طلبی ملت خاموش نخواهد شد و هر خونی که به ناحق ریخته شود مهر تاییدی بر ناجوانمردی آنهاست.
روزبه شانزده سال بیشتر نداشت و تازه تب و تاب جوانی در وجودش شعله می کشید. هزار آرزوی رنگارنگ در سر می پرواند و هزار خواسته زیبا در دلش خانه می کرد بی آنکه بداند خداوند اوج سعادت را برای او در نظر گرفته و تصمیم دارد او را به بالاترین درجه سعادت و خوشبختی برساند.
شهید والا مقام روزبه سمیعی در سال 1349 در خانواده مومن و مذهبی چشم به جهان گشود او روزهای زیبای کودکی را کنار اعضای با محبت خانواده سپری کرد و از آنها مهر و محبت و مهربانی را آموخت. در هفت سالگی به مدرسه رفت و تلاش کرد با درس خواندن مسیر جدیدی را در زندگی اش ایجاد کند. روزهای نوجوانی اش تازه فرارسیده بود که جنگ به ایران تحمیل شد و دشمن با تمام توانش به میدان آمده بود بمباران هوایی شهرهای مسکونی و به شهادت رساندن مردم بی دفاع ناجوانمردانه ترین کار او بود که انسانهای زیادی را به شهادت رساند.
شهید روزبه سمیعی در بیست و دوم دی ماه سال 1365 در بمباران هوایی شهر اراک به همراه پدر و برادرش به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد.