بسم الله الرحمن الرحیم
اشهد ان لا اله الا الله و اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ و اشْهَدُ انَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللّهِ.
(إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ).[1] همه از آن خدایم و به سوی او باز میگردیم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان با سلام و درود به رهبر انقلاب اسلامی یاور مستضعفین و دشمن مستکبرین این وصیتنامه را با لبی خندان و با دلی سرشار از عشق الله و با چشمی پر از امید از برادران برومند روستایی و شهری زحمتکش این وصیتنامه را آغاز میکنم.
برادران انتظار این حقیر از شما این است که ندای امام(قدس سره) را لبیک گویید امروز روز امتحان است مواظب باشید از این امتحان نمره بالا بگیرید. بیایید کربلای ایران و نظر کنید لشکر حسین(علیه السلام) چگونه در برابر لشکر یزید صف کشیده. به خدا تمامی کفر در مقابل تمامی اسلام ایستاده و برادران را برای اسلام میخواهم. خون ما که از خون علیاکبر(علیه السلام) حسین(علیه السلام) رنگینتر نیست. تمام پیامبران و امامان ما در راه دین خداوند شهید شدند تا این دین پر عظمت اسلام را یاری کردند و حال که تمامی کفر در مقابل تمامی اسلام ایستاده در خانه ماندن مفهومی ندارد. بشتابید به جبههها چون فرمانده این جبههها آقایمان مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. سعی کنید در رکاب آقا امام زمان مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بجنگید تا خدا از شما راضی باشد.
برادران پدران مادران و خواهرانی که در مجلس سوگ من جمع شدهاید شما را به خدا برای من گریه نکنید چون من عاشق شدم و به سوی معشوق خود پرواز کردم. شما را به خدا برای صغیری اطفال من گریه نکنید چون طفلان من هنوز اسیری نرفتهاند و از پدر و مادر تقاضا دارم عباس و محمود را طوری تربیت کنید که رضای خدا بر شما باشد. همسرم هم آزادانه راهش را انتخاب کند میخواهد بماند تا بچهها بزرگ شویند و اگر نمیخواهد برود و آزادانه راهش را انتخاب کند مسئولیت فرزندانم به عهده پدرم است و بعد به عهده برادرم قدرتالله.
در پایان از کلیه بستگان پدرم و مادر عزیزم و برادران و خواهران حلالیت میطلبم و از کلیه برادران و خواهران خیزابی و غیره طلب بخشش میکنم و حلالیت میطلبم و از پدرم که قیم من است میخواهم که پول شخم به تقی شفیعی و قربانعلی فضلی بدهکار و مقدار پول شخم را هنوز حساب نکردهایم خودشان میدانند هر چه بود، بدهید. هزار تومان هم به برادرم قدرتالله بدهکارم، بدهید. در پایان از تمامی برادران و خواهران مؤمن خداحافظی میکنم و برای آنها از درگاه خداوند یکتا طلب مغفرت میکنم.
بنده حقیر درگاه خدا، سیفالله وحیدی.
1. سوره بقره، 156.
شهید سیفالله وحیدی در نوزدهم خردادماه سال 1334 در روستای خیزاب از توابع شهرستان خمین در یک خانواده متوسط به دنیا آمد. دوران کودکی خود را در روستا با تحصیل تا پایان دوره ابتدایی گذراند.
او از نوجوانی در مزرعه کشاورزی میکرد و از این طریق زندگی را میگذراند. در سال 1355 ازدواج کرد و خداوند دو پسر به او هدیه کرد. او فردی خوشاخلاق و خوشبرخورد بود و این نیکویی ثمره حضور و انس و مدام او با قرآن بود. سیفالله علیرغم دوران کوتاه تحصیل در قرائت قرآن توانا بود و به اصول اعتقادیاش پایبند.
پس از پیروزی انقلاب و از زمان جنگ تحمیلی با شرکت در کلاسهای آموزشی بسیج مهیای نبرد با متجاوزین شد و در سنگر دفاع از میهن به پاسداری از مردم پرداخت.
او چهار مرحله داوطلبانه به جبهه اعزام شد و هنگامی که به عنوان بسیجی گردان روحالله(قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرده بود در بیست و یکم بهمنماه سال 1361 در پاسگاه وهب در منطقه چزابه عراق بر اثر انفجار گلوله توپ به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید سالها در منطقه نبرد مفقود بود و پس از تفحص در چهاردهم شهریورماه سال 1377 در زادگاهش به خاک سپرده شد.