تمام شد، روزهای سخت و سنگینی که با درد و رنج فراوان میگذشت. روزهایی که پدر درد میکشید اما خم به ابرو نمیآورد. او آنقدر بزرگ بود که حتی غصههایش را با کسی تقسیم نمیکرد بزرگمردی که سالهای طولانی و زیبای جوانیاش را برای دفاع از مردم این سرزمین از دست داد و با رنج و زحمت سپری کرد و همواره راضی به رضای خداوند بود. مردی نمونه و صبور که در تمام لحظات زندگی یار و یاور همسر بود و سنگ صبور شریک زندگیاش محسوب میشد. او پدری نمونه بود که با تمام سختیهایی که تحمل میکرد هرگز اعتراضی نداشت و همیشه رفیق شفیق فرزندانش محسوب میشد. دلسوز بود و تلاش میکرد تا همه افراد خانواده را به درستی راهنمایی کند تا در مسیر درست زندگی قرار گیرند و مؤمن بود و شاید همین ایمان قلبیاش تحمل روزهای سخت زندگی را به او داده بود. آنقدر که در تمام این سالها فقط با یاد خداوند درد و رنج را تحمل کرد تا عاقبت به دسته عشاق این سرزمین رسید و به قافله شهدا پیوست.
شهید علیاصغر ورمزیاد در اولین روز از شهریورماه سال 1343 در روستای کاظمآباد از توابع شهرستان خمین دیده به جهان گشود. او پسر اول خانوادهای مؤمن و معتقد بود که علیاصغر را نور دیده و چراغ خانه خود میدانستند. روزهای زیبای کودکی را با تمام خندهها و گریههای کودکانهاش به سرعت سپری کرد و علیرغم هوش و میلی که برای رفتن به دبستان داشت به دلیل مناسب نبودن شرایط نتوانست وارد دبستان شود. هرگز برای سوادآموزی قدم به مدرسه نگذاشت اما راه رسیدن به سعادت را به خوبی طی کرد. و الگوی نسل خود و نسل آینده این سرزمین شد.
دلیر مردی که از همان سن کودکی و نوجوانی برای کمک به خانواده پیشقدم بود و تلاش میکرد تا هر کاری از دستش ساخته است برای دیگران انجام دهد. او در زمان جنگ تحمیلی برای دفاع از میهن اسلامیاش لباس رزم به تن کرد و راهی جبهههای نبرد شد. او به عنوان بسیجی گردان روحالله(قدس سره) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) مدتی را در جبهه بود تا اینکه در عملیات والفجر مقدماتی و محرم مورد اصابت ترکش قرار گرفت و جانباز شد. در دوران جوانی ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد همسری مهربان و پدری فداکار بود که سالهای طولانی زندگی را با درد و زحمت سپری کرد تا در سوم اردیبهشتماه سال 1379 در بیمارستان ساسان به دلیل جراحات جنگ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر خمین در مجاورت برادر شهیدش - عباس - به خاک سپرده شد.