بسم الله الرحمن الرحیم
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ جُنْدِک فَإِنَّ جُنْدَک هُمُ الْغَالِبُونَ
خدایا مرا از لشکریان خود قرار بده که لشکریان تو پیروزند.
با سلام و درود بیکران به امام امت، بتشکن زمان، منجی انسانهای مستضعف، خمینی(قدس سره) بزرگ و امت شهیدپرور ایران، وصیتنامه خویش را آغاز میکنم. ملت عزیز ایران، شما پشتیبان امام(قدس سره) و انقلاب اسلامی باشید و از خون هزاران شهید این انقلاب و جنگ حمایت کنید و نگذارید که خون این عزیزان پایمال شود و تا میتوانید از نظر جانی و مالی این جنگ را که جنگ اسلام و کفر است، پشتیبانی کنید تا انشاءالله این جنگ به پیروزی اسلام و نابودی کفر به پایان رسد. ملت غیور ایران! شما سختیهایی که از جنگ حاصل شده، تحمل نمایید تا انشاءالله این جنگ به پیروزی اسلام به پایان برسد و شما در آسایش و آرامش زندگی کنید. پدر و مادر عزیزم خداوند میفرماید: ««مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهُ وَ مَن عَلی دِیَتَهُ فَاِنّا دِیَتُهُ.» یعنی آن کس که مرا طلب کند، میابد. آن کس که مرا یافت، میشناسد. آن کس که مرا شناخت، دوستم میدارد. آن کس که دوستم داشت، به من عشق میورزد. آن کس که به من عشق بورزد، من نیز به او عشق میورزم. آن کس که به او عشق ورزیدم، میکُشم. آن کس را که بکشم، خونبهایش بر من واجب است و آن کس که خونبهایش بر من واجب است، پس خودم خونبهایش هستم. شما از گفتههای آموزنده خداوند چند کلمه شنیدید که درباره بنده پاکی که در راه او جهاد میکند و در راه او کشته میشود فرموده است. پدر و مادر عزیزم، ناراحت نباشید چون خداوند خودش مرا آفریده است و وقتی که میخواهد، مرا از شما بگیرد. ناراحت نباشید و گریه نکنید، باید خوشحال باشید که خداوند به فرزندتان عشق میورزد و او را میکشد. باید افتخار کنید.
دقایق روزگار، شاهدانی امین بر مردانگی آنانی بوده است که آفتاب از نگاهشان میرویید. پاکجامگانی که همپای کاروان سرخ شهادت، مؤمنانه به سوی نور رهسپار شدند. حسین، آزادمردی بود که با افتخار ردای شهادت پوشید و جان خویش را نثار آزادی و آزادگی کرد. او در یکم فروردینماه 1345، در روستای صدرآباد از توابع شهرستان زرندیه به دنیا آمد. حسین آقا نیز دورهی تحصیلات ابتدایی را در روستا گذراند و بعد از آن نیز در روستا مدرسهی راهنمایی وجود نداشت و شرایط برای ادامه تحصیل او فراهم نبود. اما این امر سبب نشد که او دست از کار و تلاش بکشد. در عوض درس خواندن، در زمینهای کشاورزی کمکحال و یاور پدرش بود و از همان کودکی در کنار بازیهای کودکانهاش به سختی به پدر کمک میکرد و نقشی را در تأمین امرار معاش خانواده ایفا مینمود. از خود گذشتگی و تحمل سختی را از پدرش آموخته بود.
در نوجوانی فعالیتهای دینی و مذهبیاش در روستا گستردهتر شده بود و به راستی که شیوه پیغمبری را پی گرفته بود. رفتار و برخوردش بسیار پسندیده بود و شخصیتش رنگ و بویی خدایی داشت. گویی او دل از این دنیا کنده بود و هر چه میدید و میخواست تنها خود خدایش بود. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. آن سالها سراسر ایران صحنه قیام مردمی بود که از دست حکومت مستبد پهلوی به تنگ آمده بودند. حسین نیز با حضور در حرکتهای انقلابی مردم به صف پر خروش آنها پیوست.
در آغاز جنگ تحمیلی، او جوانی بود که پرچم عدالتخواهی به دوش گرفت و برای دفاع از میهن آماده شد. ابتدا با حضور در بسیج و سپس با عضویت در سپاه راه را به سوی معبود هموار کرد و بضاعت او جانی بود که در طبق اخلاص گذاشت. حسین در قسمت توزیع واحد تدارکات در لشکر مهندسی رزمی 42 قدر در حال خدمت بود که در بیست و سوم خردادماه 1367، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.