بسم الله الرحمن الرحیم
)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ).[1]
از مردمان کسانی هستند که خودشان را در راه رضایت خدا فدا میکنند و خداوند مهربان است نسبت به بندگان.
وصیتنامه برادر حقیر احمد حیدری. با سلام و درود بر منجی عالم بشریت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و سلام بر تمام شهیدان ایران، وصیتنامه خود راشروع میکنم. پروردگارا یاران همه رفتند، من بیچاره در انتظارم خدایا دیگر خجالت میکشم که وطن باز گردم. مدت زیادی است که در انتظار همچنین روزی نشسته بودم، خدایا به این بنده گناهکار رحم کن. خدایا از تقصیر من بگذر ... ای دنیا بدان که تو را بزودی طلاق خواهم داد در لحظهی شهادت نشستم و روزشماری میکنم. این وصیتنامه هر کس که در حال حاضر شاید متوجه نشود ولی این وصیتنامه برای نسل آینده مفید خواهد بود و در تاریخ جهان باقی خواهد ماند. ای امت شهید پرور، این بنده حقیر کوچکتر از آن هستم که پیامی به شما بدهم ولی چند کلمه صحبت کوتاهی با شما دارم. از امام(قدس سره شریف) امت دست بر ندارید و او را پشتیبان باشید و به دستورات رهبر کبیر انقلاب گوش فرا دهید و فرزندان خود را هر چه زودتر راهی جبههها جنگ یعنی دانشگاه حسین(علیهم السلام) بفرستید که این دانشگاه بزرگترین درس عبرت را به فرزندان شما میآموزد که این درس برای شما پدران و مادران و همسران مفید خواهد بود. خداوند در این زمان به این حقیر توفیق داد که در جبهه اسلام بتوانم خدمت کنم و راه شهیدان اسلام و راه حسین(علیهم السلام) و یاران با وفایش را ادامه دهم. یک پیام کوتاه به برادران پاسدار؛ برادران عزیز شما هم پس از دیگری به جمع شهدا میگروید دیری نمیکشد که تمام پاسداران در بهشت همدیگر را ملاقات خواهند کرد. برادران هر چه زودتر به جبههها بشتابید و ریشه ظلم را از میان بردارید. چشم ملت ایران، چشم امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چشم امام(قدس سره شریف) امت، به شما پاسداران است پس قدر خود را بدانید گر چه مقامی پیش خداوند دارید. چند کلمهای با مادر عزیزم صحبت میکنم؛ مادر عزیز میدانم که طاقت شنیدن خبر شهادت فرزند خود را نداری ولی تو خود میدانی که مدت 5 سال است که در انتظار چنین روزی بودم. مادر جان مبادا برای من گریه کنی، مبادا ناراحتی بکنی، این راه راهی بود که من از سالار شهیدان(علیهم السلام) آموختم. مادر جان میدانم که طاقت نداری ولی باید استقامت کنی که پیش خداوند اجر بزرگی داری. سر خود را بالا بگیر و سینه خود جلو قرار بده و با سربلندی بزرگ بگو: الهی شکر. چون من امانتی از خدا دست شما بودم که خداوند خواست که بنده خودش را بگیرد. مادر جان مرا حلال کن و برای من دعا کن. خواهران و برادرانم مرا حلال کنید و راهی که من رفتم، ادامه دهنده راه باشید. ای امت شهید پرور میدانم که این وصیت ما برای شما خوانده خواهد شد و با خود فکر خواهید کرد که چرا اسمی از پدر در وصیت نامه نبرده است. بله مدت 12 سال است که پدرم به سن جوانی فوت کرده است. صحبتی با همسرم دارم؛ همسر عزیزم دلم میخواهد که زینب(B) گونه در برابر مشکلات استقامت کنی، مرا ببخش و مرا حلال کن که نتوانستم برای شما همسر خوبی باشم. میدانم که مدت 5 سال است که خانه به دوش بودی و همیشه در شهر محلات غریب بودی با 3 فرزند ولی خداوند این زحمتهای شمار را بی اجر نخواهد گذاشت و اجر عظیم پیش خداوند داری. همسر عزیزم شما خیلی زحمت کشیدی که 3 فرزند عزیزم را تربیت کردی و با تمام زحمت و سختیهای روزگار مبارزه کردی مخصوصاً در انقلاب اسلامی چون شما به ما روحیهای دادی که مرتباً در تظاهرات شرکت داشته باشیم و انشاءالله اگر شهید شدم تو را هم در آخرت شفاعت خواهم کرد و خداوند اگر این زحمت شما را قبول کند. اما سفارش دربارهی فرزندانم؛ همسر عزیزم، پسرم وقتی بزرگ شد به سن بلوغ رسید، او را راهی جبهههای جنگ در راه اسلام میکنی و پسرم باید اسلحه پدرش را دست گرفته و راهم را ادامه دهد اما دخترانم فاطمه و عفت باید به طور زینب(B) گونه تربیت شده و در برابر ظلم و منافقین سربلند باشید. تا زنده هستند در مقابل کفر مبارزه بیامان خود را ادامه دهند. همسر عزیزم اگر نتوانستم در مدت زناشویی به شما و فرزندانم برسم به خاطر در خطر بودن اسلام بود که وظیفه من بود که در جواب پیام رهبر کبیر انقلاب لبیک بگویم و به یاران حسین(علیهم السلام) برسم و خون خود را در کربلای ایران هدیه به ملت ایران و رهبر عزیز و دین اسلام کنم. از شما معذرت میخواهم، امیدوارم که حلال کنی. برادران و خواهرانم از اینجا با شما خداحافظی میکنم. همسر عزیزم وقتی جنازه مرا آوردند وصیت میکنم مرا در زادگاهم یعنی اردهال در جوار قبر شهید محمدرضا رحیمی به خاک بسپارند ولی اگر ... که خود شما گفتی چون شما باید بتوانی هر شب جمعه فرزندانم را به سر قبر من بیاوری که پدر خود را ملاقات کنند... میتوانی در وصیتنامه من و به خاک سپردن من دخالت کنی اگر خواستی در قطعه شهدای محلات به خاک بسپارید. اما چند کلمهای هم به خواهران و امت شهید پرور روستای کرمه دارم؛ از اختلافات با همدیگر بپرهیزید و فرزندان خود را راهی جبههها کنید که جهاد در راه خدا اجر عظیم دارد. خواهشی از شما دارم به اسلام فکر کنید، از برخورد یا یکدیگر دوری کنید. با همدیگر مهربان باشید که اگر اختلاف داشته باشید منافقین و ضد انقلاب سو استفاده کرده و بر علیه اسلام شایع پراکنی میکنند و این شایعه پراکنی به ضرر اسلام و انقلاب است و به فرمان رهبر گوش دهید و پشتیبان ولایت فقیه باشید. تمام اهل روستای کرمه مرا حلال کنید اگر بدی دیدهاید مرا ببخشید خداحافظ و شما را به خدای بزرگ میسپارم. دوستان و فامیل و برادران و خواهران خداحافظ. همسر عزیزم و فرزندانم؛ شما را به خدا میسپارم. مادر عزیزم خداحافظ0 برادر عزیزم علی حیدری میدانم که شما ناراحت هستید ولی دلم میخواهد که راه برادر خود را در هر کجا هستی، ادامه دهی و شاید برای من خیلی زحمت کشیدی و انشاءالله خداوند اجر به شما بدهد دیگر عرضی ندارم به امید زیارت کربلای حسین(علیهم السلام) و نابودی کفر جهانی. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خمینی(قدس سره شریف) را نگهدار.
1. سوره بقره، 207.
احمد در ششم اسفند ماه 1332 در روستای کرمه در خانوادهای کشاورز متولد شد. دوران کودکیاش با سختیهای فراوان گذشت. در دوره ابتدایی تحصیل کرد و پس از آن مجبور بود برای اداره زندگیاش کار کند. در سال 1356 ازدواج کرد و خداوند سه فرزند به او عطا کرد.
از آغاز قیام مردم علیه حکومت پهلوی در سال 1357 به صف مبارزان انقلاب اسلامی پیوست و در مساجد و پایگاههای بسیج حضوری پر رنگ داشت. از نخستین روزهای شکلگیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به صف سبز پوشان پیوست و در شروع جنگ تحمیلی راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد. و تا زمان شهادت بیشتر اوقات خود را در سنگر دفاع از کشور و مردمش گذراند. پس از مدتی با رشادتهایی که از خود نشان داد، به عنوان فرمانده گروهان در گردان پیاده ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) منصوب شد.
حاج احمد هنگامی که به عنوان فرمانده گروهان در گردان ولیعصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خدمت میکرد، در عملیات بدر که در شرق رود دجله انجام شد، در بیست و پنجم اسفند ماه 1363 بر اثر ترکش گلوله توپ دشمن به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید با بدرقه اطفال خردسالش در روستای کرمه به خاک سپرده شد.