ای اهل ایمان فرمان خدا و رسول را اطاعت کنند.
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود و سلام بیکران بر شهیدان راه حق و با درود و سلام بر مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نیز نایب بر حقش امام خمینی(قدس سره) بتشکن زمان و امید محرومان و با درود سلام بر شهدای راه حق و حقیقت که نهال اسلام را با خون خود آبیاری کرده و با خاک گرم خود در سنگر نوشتند: استقلال آزادی جمهوری اسلامی ... .
.... یک روز ما همسنگر و همراه بودیم. پیغام نهضت را به هر جا میرساندیم. ای مسئول! ای خواهر و برادر! شب بود و ما فریاد سرخ روز بودیم در بیداد و ستمهای زمانه. فریاد روز شعله شب سوز بودیم. امروز هم پیغام خونهای شهیدان به عهده ماست و امروز هم باید که در سنگر بمانیم. امروز هر روز، هر جای ایران، سنگر ماست. جمهوری اسلامی موهبت و نعمت بزرگ الهی است که خداوند در سایه فداکاری و ایثار و جانبازی و شهادتطلبی این امت عطا فرمود. مردم باید محکم و استوار برای آزادی و استقلال بایستند. باید ملت ایران این پیروزی این نهضت را حفظ کنند. ما از شهادت نمیهراسیم. خط سرخ شهادت خط آل محمد(q) و علی(علیه السلام) است. همانا گرامیترین مرگها، شهادت است. شما را به خون شهیدان، استقامت داشته باشید و در همه مراحل سختیها ایستادگی کنید و راه شهیدان را ادامه دهید و نگذارید خونشان هدر رود.
پدر و مادر عزیزم! انشاءالله به گفتارهای من عمل کنید. از تمام اقوام و خویشان و دوستان و آشنایان من حلالیت بطلبید تا موجب آمرزش و گناهان من شود.
ای پدر جان که برای من 16 سال زحمتکشیدهای و اگر من به تو یک وقت تند حرف زدهام و فرمان تو را نبردهام، مرا ببخش و از دستم راضی شو.
و ای مادر مهربانم که برای من 16 سال زحمتکشیدهای و مرا به زحمت و مرارت و شب نخوابی از کوچکی مرا به آغوش گرفتهای و بزرگ کردهای. مادر مهربانم! اگر یک وقتی با شما تند حرف زدم و یا شما را اذیت کردم و یک وقت فرمان شما را نبردهام، یک وقت جواب شما را دادهام، مرا ببخش و از دست من راضی شو.
ای برادر جان! علیمحمد اگر من یک وقت جواب تو را دادهام و یا حرفی زدهام که تو ناراحت شدهای و یا فرمان تو را نبردهام، مرا ببخش.
خواهر مهربانم! اگر من تو را اذیت کردهام و یا حرفی زدم که ناراحت شدی، مرا ببخش.
و از شما برادرانم میخواهم که راه شهیدان را ادامه دهید و از خواهرم میخواهم که حجاب اسلامی را حفظ کند.
دومین روز از فروردینماه سال 1347 بود. روستای بازنه از توابع شهرستان شازند در حال رویش مجدد و زمین از خواب زمستانی بیرون آمده بود که او به دنیا آمد.
از همان دوران کودکی نشان داد که اهل تلاش و کار است و سعی میکرد تا در کنار اهل خانواده هم درس ایستادگی و استقامت را بیاموزد. تحصیلاتش را در روستا آغاز کرد. دورهی ابتدایی را که تمام کرد در مزرعه مشغول به کار شد. جوان بود و سری پر شور داشت. سرشار از محبت و ارادت بود. آن سالها جنگ همه چیز را تحتالشعاع قرار داده بود. همه جا از جنگ حرف میزدند. دشمن متجاوز در پیوندی نا مبارک با استکبار جهانی، انقلاب اسلامی را آماج حملات خود کرده بود و در این میان جوانان وطن مسلح شدند تا به دفاع برخیزند.
علیحیدر به بسیج پیوست. یک دوره آموزش کوتاه مدت و سپس جبهههای جنگ میزبان او شد. او بسیجی گردان امام حسن(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) شده بود. در عملیات بدر آر پی جی زن بود که در بیست و پنجم اسفندماه سال 1363 در منطقه شرق دجله بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر مطهرش را پس از تشییع در زادگاهش به خاک سپردند.