به نام خداوند تبارک و تعالی و به نام پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و به نام رهبر مسلمانم.... امام خمینی(قدس سره) بتشکن زمان، این وصیت را شروع میکنم. اول از همه مردم خیرآباد حلالیت میطلبم چون من شغلم بنایی بود در خانههای زیادی از شما کار کردم و انشاءالله اگر از دست من ناراحتی یا کدورتی دارید، میبخشید. باری، من از آن کوچکترم که سفارشی کنم. باری، به عنوان تذکر میگویم. از امت خیرآباد میخواهم که این بسیج را رها نکنند و گوش به حرف ضدانقلاب نا آگاه ندهند.
از آنهایی که نا آگاهانه صحبت میکنند، میگویند: شما چرا وقتی که بیکار میشوید، میروید به جبهه؟ چرا موقع کار نمیروید؟ باری، آگاهشان کنید که بدانند اگر آگاه هستند و میگویند منافق هستند. باری، بر همه واجب است حتماً برای یک ماه هم شده به جبهه بروند که بیخودی حرف نزنند. دین اسلام به خون احتیاج دارد اما مینشینیم پیش هم تعریف میکنیم. اگر حسین(علیه السلام) بود. ما میرفتیم، کمکش میکردیم. امروز اسلام آرزو است. اسلام خمینی(قدس سره) است، بلند شوید آنهایی که میتوانند به جبهه بروند، بروند و آنهایی که از هر لحاظی میتوانند کمک کنند. کمک پیش خدا گم نمیشود اگر با هم کمک کنیم، خداوند هم ما را دوست میدارد. باری، مرگ حق است. آنهایی که میگویند من گوسفند دارم، نمیتوانم بروم؛ اگر مرگ گریبان گیرشان شد، آنوقت گوسفندانت را چه کسی توجه میکند و یا عیالوارم؛ اگر مرگ رسید چه کار میکنید؟ به خدا امروز، روز امتحان است. بیاید، در امتحانها شرکت کنید. امیدوارم هر کسی که قابل هدایت است خدا هدایتش کند. هر کسی نیست، نیست و نابودش کند. انشاءالله که همه قابل هدایت هستیم. زیادی زحمت نمیدهم. باری، خداوند آدم را خلق کرد از آن طرف هم از دنیا میبَرد. آدم وقتی چیزی را میکارد؛ بعد از چند ماه که رسید یا موقعاش شد، میچیند. باری، اگر رفتیم انشاءالله که شماها ما را میبخشید. باری، اگر من تنها شهید شدم که هر جا که میخواهید به خاک بسپارید. اگر نعشمان نیامد که هیچی؛ ولی مردم را ناراحت نکنید و یا زحمت ندهید. اگر با نورالله شهید شدیم هر دوتایمان را آوردند. نورالله را رو به قبله جلوی من یعنی پشت نورالله مرا به خاک بسپارید و اگر کسی میخواست عروسی کند بروید بگویید عروسیتان را عقب نیندازید و یا کارهای خیر دیگر را. دوست دارم خوشحال باشید چون اول آدم خانه را درست میکند و بعد کوچک میکند و اثاث خانه را میبرند توی خانه و اگر ما رفتیم، میرویم خانه را درست کنیم و رو به راه کنیم تا شما بیایید. مبادا بچهها را ناراحت کنید. با مهربانی نوازششان کنید. روزی را خدا میدهد. در هر کاری خدا را در نظر داشته باشید. باری، حیاط را از مادرتان نگیرید. مادرت خیلی زحمتکشیده و خیری ندیده، من نتوانستم خوب زندگی کنم. انشاءالله از تقصیر من میگذرد. من پدر خوبی نبودم؛ اما شما برای یکدیگر مهربان باشید، تندخو نباشید که خدا شما را دوست داشته باشد و وصیت من این است که با هم مهربان باشید.
دخترانم، از این به بعد باید درس شما خیلی خیلی خوب باشد. مریم، شما کمک مادر کن. نصرالله، اگر من نبودم شما حواست جمع باشد، زن مسلمان و نمازخوان و سازگار بگیری. با مشورت عموهایت، بچهها هر کدام خواستید عروسی بگیرید؛ با گذشت و بدون سر و صدا. یک وقت فکر مال و دنیا و پول نکنید؛ خدا خودش میرساند. خدا را در نظر داشته باشید نصرالله، مادرت را ناراحت نکنی..... والسلام.
امروز دین اسلام احتیاج به خون دارد، در حالی که ما مینشینیم و تعریف میکنیم که اگر حسین(علیه السلام) مظلوم بود، ما میرفتیم و یاریاش میکردیم. امروز آن روز است. اسلام، اسلام حسین(علیه السلام) است. بلند شوید. امام حسین(علیه السلام) فرمود: روش من همان روش جدم رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و پدرم علی(علیه السلام) است. و روش ما هم باید روش حسین(علیه السلام) باشد. از گفتار و کردارش سرمشق بگیریم و با اخلاق نیک و خداپسندانه و با گذشت، همدیگر را در کارهای خیر مدد دهیم.
شهید محمدحسین علیمحمدی در نوزدهمین روز از آبان ماه سال 1319 در روستای خیرآباد از توابع شهرستان اراک و در خانوادهای مذهبی و روستایی که اهل تلاش و کار و خدمت بودند، دیده به جهان هستی گشود. دوران کودکیاش را در کنار خانواده سپری کرد و نامش را پدرش انتخاب کرد. پدرش کشاورز بود و او نیز به این شغل روی آورد تا زمانی که ازدواج کرد. پس از سالها کارگری ساختمانی به بنایی چیرهدست بدل شد. او پدر هفت دختر و سه پسر بود و ساکن روستای خیرآباد.