بسم الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ.[1]
خداوندا! پروردگارا قرار بده زندگی مرا همچون زندگی حضرت قائم المرسلین محمد(q) و آل محمد(q) قرار ده مرگ مرا همچون مرگ آنان. مگر نه این است که زندگی آنان توأم با عبادت و بندگی دارند و دوری جستن از هر نوع معصیت و گناه بوده است و مرگ آنان جز با شهادت در راه خدا بوده است. به نام خدا وصیتنامه را شروع میکنم.
با سلام به بقیهالله الاعظم حجت بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف) منجی عالم بشریت و نائب بر حقش رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و درود بیپایان به رزمندگان کفر ستیز اسلام که با ایثار و فداکاری اسلام تحت رهبری امام گونه امام خمینی(قدس سره) دشمن را نابود میکنند. میروند تا پرچم خونین لا اله الا الله را به تمام جهان به یاری خداوند تبارک و تعالی بر فراز آورند انشاءالله. با سلام و درود به شهدای به خون غلتان اسلام که آب گذشتن و یا بذل کردن جان توانستند تا به حال بلکه تا ابد اسلام را هستی بخشند.
آنقدر به جبهه میرویم و میجنگیم تا یا شهید یا پیروز شویم که در هر دو حال بهروزیم.
ای پدران و مادران! به خدا قسم اگر از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید نخواهید توانست جواب خون شهدا را بدهید چون آنان راهی را انتخاب کردند که هیچ راهی از این راه بالاتر نیست. راهی است که انبیا و ائمه اطهار(علیهم السلام) انتخاب کردهاند و اینان همانها پیروی میکنند که در راه، خدا را یافتند و این پیروی باعث رفتن به این راه مقدس شد. پس ای پدران و مادران بگذارید جوانانتان بروند و به جوانانی که در جبهه هستند، ملحق شوند که تا آخرین قطره خون خودشان برای اسلام بایستند و همه مثل خاندان وهب جوان را به جبهههای نبرد بفرستید و ای برادران حزبالله! استغفار و دعا را از یاد نبرید مخصوصاً دعاهای اجتماعی و اهمیت بسیار به دعا بدهید و همیشه حضور قلب در صحنه و سنگرهای مسجد داشته باشید و خدا را شکر کنید که اینطور مستقل و با سعادت شدهاید و میتوانید مسائل اسلامی را به مردم بفهمانید. بالاخره بهترین درمانها برای تسکین دردها دعا است و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه و جدایی نیندازند و شما را از روحانیت جدا نکنند که اگر جدا شوند، روز بدبختی مسلمانها و روز جشن ابرقدرتهاست و حضورتان را در جبهههای حق علیه باطل نگهدارید در امام(قدس سره) بیشتر دقیق شوید و سعی کنید تا فضیلت او را بیابید و خود را تسلیم سازید و صداقت و اخلاص خود را همچون او حفظ کنید.
پدر بزرگوارم اگر چنین سعادتی نصیبم شد که شهید شدم، مرا حلال کن. میدانم نگرانی از دست من ولی مرا ببخش چون اگر پدران و مادران از فرزند راضی نشوند، خدا هم از آن فرزند نخواهد گذشت. اگر تو نگذری خدا هم نخواهد گذشت. تو پدری مهربان و با محبت برای من بودی و همیشه مرا راه راست هادی بودی و تو باعث شدی که من خیلی بیشتر بتوانم درک کنم که برای چه قدم برداشتم به جبهه رفتم و اما ای مادر مهربانم تو هم همینطور من نمیدانم مادر جان با چه زبانی از تو تشکر کنم. هر وقت گفتم: مادر جان بروم جبهه؟ با خوشحالی گفتی: برو. به تو سفارش میکنم که چون مادران شهدا صبور باشی و هیچ نگران نباشی بلکه باید خوشحال باشی که یک خدمت کوچکی به اسلام کردهای ... ما برای اسلام کار میکنیم. اسلام حضرت محمد مصطفی(q) که در زمان طاغوت کمکم از ذهن مردم در حال از یاد رفتن بود که امام خمینی(قدس سره) بر علیه طاغوت قیام کرد و اسلام را زنده کرد و همه جوانها برای اسلام جان میدهد و ای مادر زحماتت را حلالم کن.
و اما تو ای خواهر باید مثل خواهر شهدا صبور باشی و اگر همیشه حجابت را حفظ کنی و بتوانی به دیگران بفهمانی که حجاب زن از خون شهدا برای اسلام مفیدتر و شرق و غرب را خورد کنندهتر است. رسالت خود را به پایان رساندهای.
و اما شما ای برادران عزیز هیچ پیامی برای شما ندارم چون که شما اسلام را به من آموختهاید و اینچنین برادری را به جبهه حق علیه باطل فرستادید اگر کسی بر علیه اسلام حرفی زد، با او قاطع برخورد کنید. شهید مظلوم بهشتی میفرماید.
باید با دشمنان اسلام با قدرت سخن گفت:
پیامی دارم به کلیه مادران و خواهران! ای خواهران و مادران! حجاب شما از خون من کوبندهتر است، حجابتان را حفظ کنید.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته.[2]
خاطره:
غلامعباس قربانی شهیدی است که پیکر پاک و مطهرش بعد از 10 سال دوری، به خاک وطن بازگشت و بار دیگر عطر شهادت را در سال 74 در فضای شهر و دیارمان پراکند.
سال 63 بود که خبر شهادت شهید غلامعباس در سرمای سوزان آن روزهای شهر شازند دهان به دهان چرخید. خبری که خبری از پیکرش نداشت، مادر قبول باور اسیر شدن و یا شهید شدن فرزندش مردد بود، اگر شهید شده است پیکرش کو؟ و اگر اسیر شده است .... .
با دوستانش تصمیم به رفتن به جبهه گرفت. وقتی تصمیمش را با مادر در میان گذاشت، او نه تنها مخالفتی نکرد، بلکه فرزندش را در آغوش گرفت و بوسید و بوئید و گفت: به خدای حسین(علیه السلام) میسپارمت.
1. فرازی از دعای زیارت عاشورا.
1. شقایقهای شکسته، ص ۲۱.
شهید غلامعباس قربانی در هفدهم شهریور 1346 در روستای سورانه از توابع شازند در خانوادهای مذهبی و مقید به مسائل دینی و شرعی به دنیا آمد. وی پنجمین فرزند خانواده و فردی مخلص و با خدا بود. اهل نماز و مقید به روزه بود. تحصیلاتش را تا سوم متوسطه ادامه داد و پس از آن به دلیل حضور در جبهه ترک تحصیل کرد.
هنگامی که اولین بار میخواست به جبهه اعزام شود، مادرش را با خود به اراک برد تا رضایت او را بگیرد و مادرش نیز با رضایت کامل گفته بود: من غلامعباس را در راه خدا به جبهه میفرستم. همواره این جمله امام(قدس سره) را که جنگ در رأس امور است، آویزه گوشش ساخته بود و به فرمان رهبر لبیک گفت.
در مرخصی آخر با توجه به شهادت سردار شهید مهدی زینالدین دو روز به نیابت ایشان روزه گرفت. از خصوصیات اخلاقی ایشان این بود که کمک خانواده میکرد و کارش را به نحو احسن انجام میداد. وی جبهه را دوست داشت و مکرر به جبهه میرفت. او همراه با پدرش در جبهه بود.
او پس از چهار مرحله حضور داوطلبانه در مناطق جنگی در بیست و پنجم اسفندماه ۱۳۶۳ در شرق دجله هنگامی که به عنوان بسیجی گردان حضرت رسول(q) برای عملیات شناسایی رفته بود، در منطقه شرق دجله عراق در بیست و پنجم اسفندماه سال 1363 در عملیات بدر به شهادت رسید. پیکر مطهرش نزدیک به ۱۱ سال مفقود بود تا این که در سال 1374 به وسیله گروههای تفحص شناسایی و مانند سایر شهدا در تشییعی با شکوه در زادگاهش به خاک سپرده شد.