انسان باید دلباخته باشد که جانش را در طبق اخلاص بگذارد و تقدیم دوست کند. دلباختگانی که دیدن بزرگیشان، چشم کوچک ما را بسنده نیست. با وجود بهرهمندی از لذایذ دنیوی، بر فراز دنیای فرومایه ایستادند و به افقهای بیکران چشم دوختند. نام دوست زمزمه کردند و عاشقانه به سویش پر کشیدند. محمدربیع، از تبار دلباختگانی بود که در پانزدهمین روز از مردادماه سال 1318، در دامان خانوادهای شریف و مسلمان، کارگر و زحمتکش، قدم در کره خاکی نهاد. پدر در نخستین دقایق زندگی، ترنم اذان را در گوشهایش جاری ساخت تا مهر بندگی خدا و دوستی با ائمه اطهار(علیهم السلام) را با دل و جانش پیوند بزند. گاه کودکی گذشت و موسم علمآموزی فرا رسید. اما محمدربیع تا کلاس دوم راهنمایی بیشتر درس نخواند و مجبور به ترک تحصیل و سپس در یک جوشکاری مشغول به کار شد.
وی برای تعالی جسم و روحش میکوشید. راه به مسجد محل پیدا کرد و از وعظ و سخنرانیها نکتهها آموخت و بر دانستههای مذهبی و دینی خود افزود. وقتی که آمادگی تشکیل خانواده یافت، با خانواده گیلی وصلت نمود و ثمره زندگی مشترکشان پنج فرزند بود که هر کدام امیدی و لذتی برای ادامه زندگی او و همسرش بودند. محمدربیع همچنین به عنوان کارگر در کارخانهی آونگان اراک استخدام شد.
با شروع جنگ در سنگر تولید بود اما دلش به هوای کربلای جبههها پر میکشید. پس از شهادت فرزندش - حمید - سرمست از باده دوست، دلش از داشتهها شست و به عنوان بسیجی و نیروی مردمی به جبههها پیوست. او بسیجی گردان امام حسین(علیه السلام) از لشکر مهندسی رزمی 42 قدر بود که در هشتم بهمنماه سال 1365 در حین خدمت در مناطق عملیاتی، بر اثر انفجار و سقوط از ارتفاع پس از دو ماه حضور دلاورانه در نبرد، به عنوان نیروی جوشکار و فنی، در هشتمین روز از بهمنماه سال 1365 در عملیات کربلای 5، در منطقهی اهواز به شهادت رسید. پیکر مطهرش را در گلزار شهدای اراک به خاک سپردند.