شهید محمدرضا قربانی فرزند محمدنبی در تاریخ سوم شهریورماه سال 1342 در خانوادهای مذهبی و معتقد، دیده به جهان گشود تا لبخندی بر لبان پدر و اشک شوقی بر گونههای مادر و ستارهای درخشان در آسمان آبی ایرانزمین باشد که راه را به آیندگان و نسلهای بعد از خود نشان دهد که راه را گم نکنند و مردم و نسلهای بعد به وجود چنین قهرمانانی در دل تاریخ کشورشان که گمنام بودند و گمنام رفتند، افتخار میکنند که چنین مردانه در پای مکتب و مذهب مولایشان ایستادگی کردند. تربیت آنها اسلامی بود و همین تربیت مکتب شیعی باعث شد آنها در این راه قرار گیرند و محمدرضا هم تربیت شده همین راه بود. راهش و مکتبش و اعتقادش همه و همه راه سرخ حسینی(علیه السلام) بود و با همان حال زندگی کرد و با همان حال جان داد. از همان زمانی که خودش را شناخت هدفش از زندگی، دین بود و دستگیری از مستضعفان.
هفتساله که شد، به مدرسه رفت و دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت و نمرات خوب در مدرسه روستا پشت سر گذاشت ولی نبود امکانات آموزشی و مشکلات اقتصادی باعث شد که درس و مدرسه را ترک کند ولی بعدها به ایشان یک دیپلم افتخاری هدیه دادند. در دوران پیروزی انقلاب پانزدهساله بود ولی با همان سن کمی که داشت، در برنامههای انقلاب شرکت مستمر داشت و هیچگاه از صف انقلابیون جدا نشد. از همان موقعی که خودش را شناخت نمازش را میخواند و به فرائض دینیاش بسیار اهمیت میداد. محمدرضا بسیار به احترام پدر و مادر مقید و بسیار مهربان بود و به آنها کمک میکرد. هیچگاه با زبانش دیگران را نیازارد. به نماز و مسجد و دعا بسیار اهمیت میداد و در سخنرانیها و عزاداریها شرکت فعال داشت. در ضمن، اهل کمک به فقرا و مستضعفین هم بود و نمیگذاشت آنها با سختی زندگی کنند.
با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی گردان روحالله(قدس سره) به جبهههای نبرد اعزام شد و از خودش رشادتها و فداکاریهای بسیاری نشان داد و در سال 1365 به درجه جانبازی نائل گشت. از آن پس با سختی و مشکلات بسیاری رو در رو بود و همسرش تلاشهای زیادی کرد تا این درد برای او کمتر شود. او پس از سالها تحمل رنج جانبازی، در بیست و سوم اردیبهشتماه سال 1392 به جمع یاران شهیدش پیوست و پیکرش پاکش را در گلزار شهدای روستای قورچی باشی به خاک سپردند. او در هنگام شهادت سه پسر و دو دختر داشت.